داستان من و خواهرم ملیکا

محسن هستم داستانی که میخوام براتون بگم مربوط به همین دو ماه قبله.

اول بزارین خودمو کامل معرفی کنم محسن هستم 27 سالمه قدم هم 176 هستش وزنم هم 70 کیلو هستش.

ما تو نیشابور زندگی میکنیم.

خواهرم ملیکا هم 25 سالشه و دو سال از من کوچیکتره من و ملیکا همیشه هم بازی بودیم.

بچگیمونو با هم طی کردیم.و همیشه با هم خیلی صمیمی هستیم.

همیشه هر مشکل و هر نوع سوالی که مد نظر داریم از هم میپرسیم.

بدون کوچیکترین خجالتی در مورد هر چیز تبادل نظر و تجربه می کنیم.

جریان از اونجا آغاز شد که یه روز من مشغول بازی کشتی کج بودم خواهرم گفت بیا با هم بازی کنیم من حوصلم سر رفته.

اول بازی کردیم دیدیم اون همش میباخه ولی قشنگ حس می کردم تو هر راند که می زدیم بهتر و حرفه ای تر میشد.

تا اینکه بعد از سه چهار ساعت بازی دیدم هر دو بازی حداقل اون یکیو میبره.

منم گفتم بازی مجازیه اگه واقعی میبود یکیشو هم نمیتونستی ببری.

بهش گفتم آبجی اگه واقعا مردی بیا واقعی مسابقه بدیم ببینم کی میبره.

اول گفت معلومه من میبردم ولی چون تو زورت بیشتره تو میبری گفتم یعنی چی.

گفت یعنی این من زورم نمیرسه ولی فکرم بهتر کار میکنه برا همین میتونستم ببرمت.

ولی تو واقعی تو میبری.

ولی دید که من زیاد اسرار کردم گفت باشه بیا با هم بریم مسابقه بدیم.

همون اول کار جوگیر شدم یه جفتک زدم تو صورتش .

متاسفانه صورتش سیاهو کبود شد.بعد یک ساعت که بابایی اومد خونه دید صورته ملیکارو گفت محسن خواهرتو چی شده کسی باهاش کاری کرده.

ملیکا چیزی نگفت بهش گفتم حوسم نبود تمرین میکردیم ورزش من پام خورد تو صورتش اینو که گفتم یه سیلی خوابوند تو صورتم الانم تو پارکم این داستانو براتون میگم.

برام دعا کنین بابام منو خونه راه بده و منو ببخشه.مرسی که با ما همراه بودیم.نظر یادتون نره.

 

داستان کوس تنگ خواهر تو سکس با محارم خانوادگی کس تنگ آبجی ملیکا کوس دادن خواهرم کس تنگ خواهرم گاییدن خواهرم سکس حشری باحال سکسی محارم با خواهر سکس برادر کیر کلفت و خواهر کوس تنگ

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *