
یک روز، وقتی که رحمت به سر کار رفته بود، من در حال قدم زدن در محله بودم که ناگهان بوی دود به مشامم رسید. به سمت خانه مریم رفتم و دیدم که از پنجرههای خانهشان دود بیرون میآید. قلبم تند تند میزد و سریع به سمت درب خانه رفتم. در زدم و فریاد زدم: “مریم! آیا همهچیز خوبه؟”
مریم با صدای لرزانی گفت: “نه، آتش گرفته! نمیدونم چیکار کنم!” بدون فکر، در را باز کردم و وارد شدم. دود در فضا پخش شده بود و من به سختی میتوانستم نفس بکشم. مریم در گوشهای ایستاده بود و ترسیده به من نگاه میکرد.
گفتم: “نگران نباش، من اینجا هستم. باید سریعاً آتش رو خاموش کنیم.” به سمت آشپزخانه رفتم و دیدم که آتش از روی اجاق گاز شعلهور شده و به دیوارها سرایت کرده است. سریعاً به سمت سینک رفتم و آب را باز کردم. با یک سطل آب، آتش را هدف قرار دادم و شروع به خاموش کردنش کردم.
مریم هم به من کمک کرد و با سطلهای آب به من ملحق شد. در حین کار، به او گفتم: “فقط باید آرامش خودت رو حفظ کنی. ما میتونیم این آتش رو خاموش کنیم.” او با دقت به حرفهایم گوش میداد و سعی میکرد تا جایی که میتواند کمک کند.
بعد از چند دقیقه تلاش، بالاخره آتش خاموش شد. نفس راحتی کشیدم و به مریم نگاه کردم. او با چشمان پر از اشک و لبخند گفت: “خیلی ممنون، علی! اگر تو نبودید، نمیدونم چه بلایی سر ما میاومد.” من هم با لبخند گفتم: “این کار من بود. مهم اینه که شما و بچهها خوبید.”
بعد از اینکه اوضاع کمی آرام شد، مریم گفت: “باید به رحمت زنگ بزنم و او را در جریان بگذارم.” من هم به او گفتم که بهتر است تا زمانی که شوهرش برگردد، در خانه بماند و به او کمک کنم تا خسارتها را بررسی کنیم.
چند دقیقه بعد، رحمت به خانه برگشت و با دیدن وضعیت خانه و مریم، نگران شد. اما وقتی مریم به او گفت که من آتش را خاموش کردهام، او با چشمان پر از قدردانی به من نگاه کرد و گفت: “علی، تو واقعاً قهرمان ما هستی. نمیدانم چطور از تو تشکر کنم.”
من فقط لبخند زدم و گفتم: “این کار من بود. ما باید همیشه به هم کمک کنیم.” رحمت و مریم از من خواستند که برای شام بمانم و من هم با کمال میل قبول کردم. در حین شام، ما دربارهی زندگی و چالشهایی که هر کدام از ما با آنها روبرو بودیم، صحبت کردیم.
این حادثه نه تنها باعث شد که من به مریم و رحمت نزدیکتر شوم، بلکه به من یادآوری کرد که در زندگی، کمک به دیگران و ایستادن در کنار همدیگر چقدر مهم است. این داستان نشان میدهد که گاهی اوقات، یک عمل کوچک میتواند زندگی دیگران را نجات دهد و دوستیهای عمیقتری را شکل دهد.