سلام به آن کسی که این داستان رو میشنوه من پریسا هستم و این داستان مربوط به چندین سال پیشه
وقتی که من تقریباً دبیرستانی بودند اون موقع خیلی توی زندگی روزمره مردم فقط به فکر می کردم که اسمش آرش بود .
بذارید از بذارید از خودم بیشتر بگم من من متولد سال ۱۳۷۴ هستند دختری نسبتاً زیبا با اندامی فوق العاده نه ولی خوب به تو اصفهان زندگیمیکنیم اصفهان جای خوبیه محل زندگیمو دوست دارم اینجا یکی هست به اسم آرش که واقعا دل منو برده و خیلی تو کفشم متولد سال ۱۳۷۲ هستش یعنی تقریباً دو سال از من بزرگتر ماجرا از اونجا شروع شد که من دبیرستان بودم اون موقع قبلشم تو قسمت دبستان ما با هم دوست بودیم آرشان دوست برادرم هستش با هم خیلی رابطه نزدیکی داشتم با من به همین بهانه باهاشون می رفتم بازی می کرد و همبازی من شدی یه جورایی وقتی که یکی از من می پرسید کی علاقه داری منم منم منم بدون چرا بهش می گفتند اسمش آرش اون موقع من بچه بودم و همیشه این ورد زبونم آرش دوست دارم آرش نمیکرد بگم ولی بیشتر دختر خاله ها و دختر عمه ها و داروها و اینارو می دونستن میگفتم هیچ سمت کارشناس آرش مال خودمه زمانیکه به دبیرستان رفتم انگار که بخت با من یار بود و آرش متومه سایه بغلی ما قبول شده بود آرش آرش بیشتر براتون بگم تا با شخصیته فوق العاده آثارش آشنا شوید بله داشتم می گفتم آرش که با داس �شتم میگفتم آرش متولد سال ۱۳۷۲ هستش اون پسری نسبتاً هیکلی با موهای قهوه ای سوخته با چشمهای قهوه ای سوخته هستش اون آقای به من نشون نمی داد تا این که من فهمیدم اون کامل طبعش اینجوری که به هیچکی پاندا به غیر از کسی که اصلاً به اهمیت میداد منم که فهمیده بودم آرش دلش به دلمو اینجوریه یه پلان چیدم که خونه خالی شد با یه جوری به هر بهانه بود زنگ زدم و گفتم آرش خونمون دودومه بیارش خونه اسم باورش نمیشد اونجا چه چیزی منتظرشه آرشی که نصف و نیمه مثبت یعنی بچه مثبت بود که فکرشو نمیکردم من پریسا چه خوابی براش دیدم وقتی رفت وارد اتاق شد در اتاق از پشت قفل کردن با زنبور ها را داخل ریختن رو خاموش کردم و گاز و پرت کردم گفتم تمام تمام تمام