درود به همگی شما عزیزان بهتر از جان.
میثم هستم و 29 سالمه داستانی که میخوام براتون بگم خط به خطش بر پایه ی واقعیت هستش اینکه فکر کنین داستانم مثه بقیه داستانا تخیلیه سخت در اشتباهید.
داستانو تا آخر بخونید تا بفهمین قشنگ چی میگم.
بزارین اول از خودم بگم میثمم بیستو و نه سالمه ماجرایی که میخوام براتون بگم واس همین دو ماه قبله که رفته بودم تایلند.
البته اینو هم بگم خیلی از ایرانیا میرن تایلند و نمیدونم چرا هیچکس داستان و خاطرشو از اینکه اونجا چیکار کرده چه مناطق تفریحی رفته تعریف نمیکنه.
خوب بریم رو داستان با چندتا از دوستای دوران دانشگاه که با هم فارق تخصیل شده بودیم تصمیم گرفتیم با هم بریم تایلند و یه سفری با هم داشته باشیم ما هم اولین بارمون بود.
فقط میخواستیم ببینیم اینقدر میگن تایلند تایلند واقعا چی هسنش.
تازه امتحانات دانشگاهی تموم شده بود و رسما تعطیلات ما شروع شده بود.
ما گلا 5 نفر بودیم من رضا مهران علی و اسی.
بلیط رو رزرو کردیم برای پس فردا یعنی دو روز بعد حرکتمون بود به سمت تایلند.
ما هممون اولین بار بود میرفتیم تایلند جز یکی از بچها که میگفت حداقل هر سال یه بار میره تایلند و امسال ششمین سالیه که داره میره و خلاصه گفت اونجا چیزی نیست که از بقیه میشنوین باید از نزدیک برین وتجربش کنین.
گفتم یعنی چی گفت حالا رسیدیم میفهمی گفتم یعنی خیلی بده و .. گفت نه باحال تر از چیزیه که فکرشو بکنین.
ما بچها تو کف بودیم با این حرف اسی بیشتر تو کف موندیم خلاصه اون دو روز هر روزش به اندازه یک ماه برامون گذشت لحظات به کندی رد میشدند انگار یکی با ساعت برنارد دنیارو استپ کرده.
هیچی دیگه بلاخره روز موعود رسید و قرار بود امروز ظهر حرکت کنیم.
با بچها هماهنگ کردیم که همه بیان فرودگا و هممون رفتیم همدیگه رو پیدا کردیم سوار هواپیما شدیم.
نیم ساعتی معطل شدیم و بلاخره هواپیما حرکت کرد.
من هم اولین بار بود سوار هواپیما شده بودم.
خیلی هم استرس داشتم چون اولین بار بود با خودم گفتم نکنه بیوفتیم بمیریم.
خلاصه تا اونجا حسابی فاتحه رو خوندم.
چند ساعتی تو راه بودیم بلاخره رسیدیم تایلند وای باورتون نمیشه خیلی شهر قشنگی بود.
چیزی که بقیه تعریف میکردن ما فکر میکردیم تا میرسیم اونجا فقط دختر بی حجابو برهنه میبینیم.ولی اینطور نبود.
زن هاشون واقعا از ما ایرانیا حد و مرز داشتن ولی از اونطرف هم خیلی خونگرم و خودمونی میشدن حتی با ما چون کلا با توریست ها رابطشون خوبه بلاخره بخش عمده ای از اقصتادشون به خاطر همین توریست ها هستش.
اون یک هفته ای که اونجا بودیم رفتیم مناطق تفریحی ساحل های زیباشونو دیدیم.
حتی کلی با آداب و رسومشون آشنا شدیم و یکی از روزایی که اونجا بودیم جشن آب بازی هم داشتن وای جاتون خالی همه رو هم آب میپاشیدن فکرشو بکنین شما یه تفنگ آبی دستتونه و زن و شوهری که چند متری باهاتون فاصله دارن مصلا رو زن یارو بری آب بپاشی و شوهرشم بخنده.
یعنی تا این حد جالب و عجیب بود.
البته همه هواسشون بود کسی با خودش گوشی بیرون نمیبرد مگه اینکه از ماشین بیرون نره و یا گوشی های ضد آب میداشتن.
مرسی ازتون امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه این بود خاطره ی من از تایلند واقعا جالبه جهانگردی آدم یه چیزاییو میبینه که حتی فکرشم نمیکنه همچین چیزایی وجود داره.
مرسی بازم از تکتک شما عزیزان واس اینکه داستانمو تا آخر خوندین.
نظر هم یادتون نره