میلاد هستم و ۱۸ سالمه داستانی که می خوام براتون تعریف کنم واسه خاطرات دوران دبیرستانم هستش

بله من کلاس چهارم دبیرستان یا همون بهترین پیش دانشگاهی بودم معلم ریاضی ما
خانم فراهانی بود تقریبا ۳۰ سالش بود و ازدواج هم نکرده و شوهر هم نداره واقعا معلم زیبا و خوشگل بود من هم که روش کراش داشتم
مونده بودم چطور سر صحبت رو باز کنم باهاش واقعاً عاشق شده بودم دست خودم نبود انگار دلم رو
دلم را برده بود ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز مثل همیشه تو مدرسه بودیم زنگ آخر با معلم ریاضی خانم فراهانی داشتیم که باهاش صحبت می خواستم بکنم مونده بودم چطور ثابت کنم یه فکری زد به سرم تصمیم گرفتم در مورد امتحانات آخر ترم باهاش صحبت کنم
خلاصه زن خورد همه دانش آموزان رفسنجانی ره که گفتم خانم فراهانی ببخشید با تونی کارتوچه دارم گفت بفرمایید
گفتم ببخشید خانم فراهانی میشه کلاس های خصوصی هم برگزار کنید
گفت چرا که نه با این وضعی که الان هست که حقوقهای ما معلمات کفاف زندگی ما را نمی کنه ما هم از خدامونه ولی هزینه خیریه اگه بتونی چند نفر از دوستان دیگه تون رو هم دعوت کنین هزینش و تقسیم بشه بهتره و برای هر نفر هزینههای کمتری نیافته گفتم عیبی نداره من خودم هستم لطفاً هفته بعد زنگ آخر که داشتیم تموم شد نیم ساعت یک ساعتی با من ریاضی کار کنی تو خودت کلاس اونم قبول کرد و گفت هزینه زیاد میشه گفت چقدر میشه ناراحت بشه یکم که بیشتر نمیشه گفتن با یک تومن مگه چه خبر نهایت نهایت بهترین حالت ۱۰۰ هزار تومان بیشتر نمیشه خوشحال
قبول کردم اونم خوشحال شد و قرار بر این شد که زنگ آخر هفته بعد از راه برسه خلاصه من دل تو دلم نبود مونده بودم از خوشحالی چیکار کنم کل این هفته منتظر اون روز بدن بله بالاخره روزها روزهای گذشته بالاخره روز موعود نزدیک شد و فردا فردا صبح قرار بود برم مدرسه و بعد از کلاس بامعلم ریاضی یعنی خانم فراهانی کلاس داشتم در یک کلاس یک نفر به اون موقع هیچ کس تو مدرسه نیست و نخواهد بود به جز سرایدارم هست که اون هم بعد از تعطیلی مدرسه میری خونه شو کارهای بیرون انجام میده خلاصه روز گذشت و معلم ریاضی رسید و دست داد و سنگ آخر هم به صدا در اومد و قرار شد که ما را ریاضی زیاد بده یعنی ببخشید منو ریاضی یاد بده خلاصه شروع شد و گفت کجای فصل مشکل داری که باهاتون قسمت کار کنم خلاصه که بخشهایی که واقعاً توش خوب نبودم و بهش گفتم اونم بهم یاد بیداد قشنگ یاد می گرفتم هر سوالی که داشتم خوب جواب می دادم و خلاصه
خلاصه نتیجه خوبی هم گرفتم پولی که دادم ارزشش داشت و بالاترین نمره ریاضی انصار تو مدرسه من گرفتند تو پایه که بودیم
این داستان گفتم که شما دوستان عزیز هم اگه هزینه میخواد بکنه واسه درس و تحصیل واقعا ارزش داره البته جای درست و پیش یک فرد و آموزگار و معلم درست بله من هم
منم نتیجه گرفته و خیلی خوشحال شدم
ممنون از شما دوستان عزیز از این که تا آخر داستان من و همراهی کردید اگه دوست داشتین بازم این داستان هم زنی حتما تو بخش نظرات سایت به من بگید