داستان من و آبجی دوستم

سلام به شما دوستان عزیز میلاد هستم و ۲۷ سالمه دانشجوی پرستاری هستمماجرا از آنجا شروع شد که یکی از دختر های
دانشگاه که ازش خوشم اومده بود و فهمیدم
خواهر یکی از دوستهای
فابم هستش.


خوبی دارین اول از خودم بگم من تو یک خانواده چهار نفره به دنیا اومدن خونه ما تو کرج هستش و خونه اونا هم یک محله منصوریه تقریباً فاصله خونه ما تو خونه اونا ۲۰۰ متر بیشتر نیستش و بیشتر از ۳ دقیقه با پای پیاده طول نمیکشه خوب دوست داشتم می گفتم یه روزی که تو دانشگاه باهاش روبرو شدم اون نمیدونست خواهر من
خواهر دوستم هستش ولی من میدونستم رفتم جلو بهش صحبت کردم در مورد کلاس البته مونده بودن چطور سر صحبت را باز کند در مورد کلاس ها تشکیل کلاس ها صحبت می کردند که ایام کرونا بود و بالاخره کلاس رو میشه که دانشگاه رفته بودم تصمیم گرفتند داداشم با خودم بیارم با هم بودیم و خونه ما را دید وای سریع گفت آقای فلانی شما با داداشم میشناسین از کجا داداشم را می‌شناسی گفتم منو داداش خیلی وقته با هم رفیق بچگی همدیگر را می‌شناسیم هم دبستان هم راهنمایی کامل با هم بودیم فقط در دبیرستان و دانشگاه و هم نبودیم ولی در کل خیلی با هم در ارتباطی من خودم هم تازه فهمیدم خواهره
خواهر دوستم هستی خودت اینو گفتم خیلی خوشحال شد رابطه اش از با م

ن از نسبت به من خیلی گرم تر و بهتر بود همیشه همدیگرو می دانید سلام و احوالپرسی گرمی با هم داشت تا اینکه را به همان احساس کردم جدی شد منم تصمیم گرفتم با پیش بذارم باهاش صحبت کردم اونم قبول کرد و خانواده اش صحبت کنه من هم تصمیم گرفتم با خود امیر صحبت کنم مستقیم ببینم اون اگه میخواد من با پیش بزارم و بیان خواستگاری چون اصلی کاری داداش امیر به خود داشتم می‌گفتم نرفته خانواده مثبت این خانواده که مخالفت با مخالفت می‌کردند گفت ما باید اولیه دیداری با هم داشته باشیم و خلاصه دیدار خواستگاری را با هم بود که با هم خانه و خانواده آشنا شدن از هم خوششون اومد بعد هم که دیدم از هم خوششون اومد تصمیم گرفته شد که قراره ازدواج رو بذارین دوماه بدنی تعطیلات اول تابستان که می‌شود تیرماه خلاصه کارای ازدواج کردیم و ازدواج
الان صاحب یه دختر خوشگل به نام پریز هستیم و دو سالی میشه از این جریان میگذره رابطه ما هم روز‌به‌روز نزدیک تر و بهتر از قبل میشه ممنون از این که تا آخر دوستان ما را همراهی کردند که نظر پیشنهاد انتقاد داشتیم حتماً بخش کامنت ها برامون بگید مرسی تا دیداری دیگه بهتون

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *