داستان من با پسر عمه تو ماشین


سلام به تک تک و یک یک شما داستانی برای جیگرای خودم آمدم کرده که اگه بخونی عسل از سرو صورت می‌ریزه
____________
سلام من فریبا هستم اسمم فریبا هستش الگوی زندیگم فریبا نادری هستش خیلی از کودکی دلم میخواست بااون حداقل اگه یه بوس نشه یه عکس بگیرم ولی فک نکنم همچنین چیز پیش روم باشه تا اینکه ……..
بزارین پسر عمه ام رو معرفی اون اسمش فرید هستش و خیلی پسر اهل دلیه یعنی خیلی از اون کارا دوست داره منم مثل همونم از خودم یکم بگم سنم ۱۹و سن پسر عمه فرید ۲۰ هستش قدامون یکین یعنی هیچ موقع اینجوری نشده واسه قد از هم شاکی بشیم یه با اون شاکی شد که تو کفش پاشنه بلند پات می‌کنی و از این حرفا ولی دیگه بعد کناز اومد چون هر دختری باید بر طبق صنف جامعه
بتونه خودشو مد روز نشون
آنقدر رفتم جلو که خانواده هارو فراموش کردم یعنی بهترین آدم توی زندگی من یکی بابام بوده و دومی مادرم و به مراتب به داداشم خلاصه شدن من خیلی فانتزیم بالهه یعنی اگه منو شما باهم بشنیم تو فانتزی من دست بالا میگیرم جوری که فرید که آنقدر خودشو اهل دل نشون میده جلو من کم میاره فانتزی من خیلی بالاهه حاضرم قسم بخورم که کسی شاید توی دنیا نباشه بتونه با در بیتوته از نظر فانتزی
خدایی ببخشید آنقدر حرف میزنم
به گمونم دیگه درک کردین چرا فانتزیه بالایی دارم
بزارید یکم از خونواده فرید بگم خونواده فرید یکم نسبت به خونواده ما دل دماغ ندارم نمیدانم چرا شاید بخاطر کنه چون فاز سنگینی دارم هستش حقیقت کلام
اینکه کلا من از هم بالاترم و اونیکه از من بالاتر باشه باشم میتونم را بزنم و ازدواج کنم
بعد دیگه مشکلاتمون حل کنه همه ث ماجرا این بود که من به فرید گفتم بریم تو ماشین فرید واسه چی گفتم واسه همین که من میگم بعد باهم کات کرد
لطفاً با شوهراتون یا زید اتون ویا دوست پسرتون درست حرف بزنید‌ . مرسی بای

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *