داستان من و دوست پسرم مهران

سلام علیکم خدمت همگی ناهید هستم و 21 سالمه و از طریق دانشگاه با یکی از دانشجو های مرد که اسمش مهران بود آشنا شدم.

خیلی پسر سر به زیری بود از همین سر به زیریش خوشم اومده بود.

خوب بزارین از اول بگم مهران هم هم رشته ی ما هستش و البته اون دو ترم بالاتر از ماست.

اولین روزی که رفته بودم برای ثبت نام دانشگاه مهران رو دیدم.واقعا مجذوب زیباییش شده بودم.

باز جدا از جمالات کمالاتشو نگین.

تا اینکه چند روز ندیدمش که بعد متوجه شدم کلاساشون با تاخیر برگزار شده بود.

منم تصمیم گرفتم خودمو هر طور شده به هر بهونه ای که مونده خودمو بهش نزدیک کنم.

و خلاصه سر صحبتو باهاش باز کنم.

یاد فیلما افتادم و میخواستم یه چیزی که تو فیلما دیدم رو اجرا کنم .

اگه گفتین ی بله وقتی که از کنارش زد بشم کتابا و حزوهامو بندازم پایین ببینم واکنشش چیه.

البته حواسمم بود وقتی اینکارو کنم زیاد شلوغ هم نباشه.

خصوصا دخترارو که میشناسین همچین چیزی ببینن عالمو ادمو میگن و ابرو نمیزارن برا ادم.

دقیقا روز بعدش همی شرایط پیش اومد از اونطرف داشت میومد که بر سر کلاسش میخواستم هر چه زور بزنم کتابارو بریزم پایین ولی نتونستم واقعا حرف تا عمل خیلی راهه.

ولی خداروشکر این کارو نکردم.روز بعدش به بهونه گرون شدن شهریها صحبت کردم باهاش جاتون خالی کمکم رابطمون هم نزدیکتر میشد تا اینکه رابطه خیلی جدی شد.

تصمیم گرفتیم با خانواده هامون صحبت کنیم ببینیم نظر اونا چیه اول جفت خاناوده مخالف بودن ندید همدیه ر. رد کردن

ضرفا به خاطر اینکه شناختی از هم نداشتن.

خلاصه تثمیم گرفتیم همدیه رو از نزدیک ببینن جاتون خالی دو خانواده شده بودن فیلم هندیه گل میگفتنو گل میشنوفیدن.

خلاصه اونام با کمال میل قبول کردن الان دو سالی میشه ازداج کردیو خوشبخت تر از قبلیم.

این داستانو گفتم برا اون دختر پسرایی که ازدواج نکردم و میگن تا شصت هفتاد سالشون نشه ازدواج نمیکنن.

اینه خودت هفتاد سالت باشه بچت ده سال خیلی بده.

مرسی ازتون نظر یادتو نره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *