داستان زوری و خشن با خواهرم / محارم جدید

سلام به شما عزیزان مهرانم 23 سالمه قدم 175 هستش.لاغر اندام هستم.
خواهرم لیلا هم 19 سالشه قدش 160 هستش حدودا.

ماجرا از اونجا شروع شد مامان بابام قرار بود برن تهران برای عمل آب مروارید مامانم.
دقیقا یادمه تابستون سال 99 بود.

و قرار بود فردا صبح مامانم اینا برک حرکت کنن ره سمت تهران.خاناوده ما چهار نفرست من و مامان و بابام و خواهرمخونمون هم تو اصفهانه.
بلاخره روز موعود رثید و قرار بود مامانم اینا حرکت کنن ساعت هفت بود و ساعت هشت باید حرکت می کردند.

خیلی هجان زده بودم چون تقریبا برای اولین باب بود پس از سالها خونه خالی میشد و گیتونستم این دو هفته ای که کسی خونه نیست حسابی لذت بببم.
خصوصا فوتبال خونگی ک خودش ی دنیایه برا خودش.

من و خواهرم با هم خیلی نزدیکیم.چون از بچگی با هم هم بازی بودیم.و همیشه تو هر مشکلی پشت هم هستیم و همدیگه رو کمک میکنیم یه نوع اعتلاف خواهر و برادریه یه جورایی‌😁

داشتم میگم صبح بود مامان بابا هم خودشونو داشتن اماده میکردن که برن سمت تهران.منو خ اهرمم که کمکشون میک دیم زودتر اماده بشن.

هیچی امدشتن کردیم و اونا هم رفتن سمت تهران.منو و آبجی لیلا موندیم خونه.
که گفتم آبجی چیکار کنیم کسی خونه هم نیست منم خیلی میخوام سرمو گرم کنم که خواهرم گفت معلومه همون کاری که قبلا میکردیم.

منم گفتم پس همون همیشگی.منم پس رفتم توپ و اوردم که‌با هم بریم یه دست فوتبال بزنیم.
البته اینو هم بگم فوتبال منو خواهرم خیلی جذاب و حساسه چون فوتبال اونم خیلی عالیه.

البته نه به این معنی که فوتبال من بد باشه نه فوتبال اون عالیه و جز یکی از تیم های معروف فوتسال بانوان هستش.
تعجب کردم اونروز خواهرم مثه قبل نبود انگار که یه مشکلی باعث میشه مثه قدیم خوب بازب نکنه.

دقققا یادمه شش به سه جبو بودم نه گفتم چی شده آبجی مثه قبلا نیستی مشکلی پیش اومده اگه اره بهم بگو تو که همیشه چیزیت میشد بهم میگفتی.
گفت حقیقتش روم نمیشه بگم یه درخواست ازت دارم ولی قول بده ناراحت نشی.
گفت ابجی تو هر کاری که بگی برات ان۹ام میدم ولو کاری که دوست نداشته باشم.
گفت قول بده اگه از حرفی ک زدم ناراحت شدی به کسی نگی حتی مامان بابا.

با لحن ناراحتی گفتم مگه اخه کی من دهن لقی کردم که اینبار دومین بارم باشه.
که گفت اخه این چیزی که میخوام بهت بگم با چیزای قبل خیلی فرق میکنه.
خیلی تعجب کردم از اونور هم خیلی استرس داشتم با خودم میگفتم یعنی ممکنه چه اتفاقی افتاده باشه.
که خواهرم این قدر ازم قول میخواد قسمم میده که به کسی نگم.
تو این فکر بودم که دیدم خواهرم
بهم گفت داداشی یادته دوستت دوران دبستانت محسن گفتم اره یادمه چند ساای میشه‌در ارتباط نیستم باهاش گفت اون یکی از دانشجوهای دانشگاهمونه گفتم جدی چ جالب گفتم ای بابا مثلا همین بود که میخواستی من ناراحت نشم.خوب ناراحتی نداره.
گفت بزا حرفمو تموم کنم.
دیروز رفته بودن تو راه شمال با چند نفر از دوستاشون تصادف کردن و الان محسن کماست برا همین مزگم به مامان بابا ننی قلبشون ضعیفه فقط دعا کن حالشون زودتر خوب بشه.
این هم خاطره ی تلخ من امید وارم حال محسن هرچه زودتر خوب بشه و همچنین تمام مریضای دنیا.نظر یادتون نره.ممنون

داستان سکس زوری با خواهرم داستان سکس خشن خواهر و برادر ایرانی سکس محارم خانوادگی خشن و زوری داستان سکسی جدید خواهر و برادری کوس و کون دادن زوری خواهر به برادر سکس حشری کس دادن خواهر به برادر

یک دیدگاه دربارهٔ «داستان زوری و خشن با خواهرم / محارم جدید»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *