سلام ب همگی. حامد هستم با خانواده یه چندسالی میشه از تهران به کرج مهاجرت کردیم
بابام یه خونه بزرگ توی سرسبز ترین جای کرج خرید واقعا هیجان زده بودم
ولی مشکل این بود خونه نو اصلا تمیز نشده بود پر گرد غبار بود
خونه به اون درن دشتی اخه کی میتونه در عرض یک روز تمیز کنه اخه خون تهران بابام فروخته بود وسایلا توی تریلی بودن
واقعا وضع بدی بود تا این که مامانم یه فکر عالی به سرش زد
گوشی برداشت زنگ زد به یه خدمتکار که گاهی میومد خونه قبلی به مامان کمک میداد.
چون مامان بابام تهران یه سری کار داشتن رفتن منو توی خونه خالی تنها گذاشتن
منم چاره ای نداشتم بجز این که منتظر شهلا خانم خدمتکار قبلی خونمون بشم
بلخره بعد از چند ساعت تنهای صدای زنگ در اومد
منم با خوشحالی رفتم سمت ایفون که یه دفعه یه خانم غریبه توی تصویر ایفون دیدم
پیش خودم گفتم این که شهلا خانم نیس پس باید یکی از همسایه هامون باشه که اومده بهمون خوش امد بگه
ایفون برداشتم وای خدا از همون لحظه به بعد فقط حرف میزد تا این که شهلا خانم فرشته نجات من از این همسایه فضول شد
شهلا مثل همیشه پرنشاط شاد بود از همون لحظه اول شروع کرد به تمیز کردن خونه.
وای خدا هرچی نیگاش میکردم انگار این زن خستگی نمیشناخت
بعد سه ساعت کار بی وقفه که منو شهلا باهم انجام دادیم
خونه مثل یه دسته گل شده بود
شهلا خانم این زن زحمت کش بنظرم حقش بیشتر از یه دستمزد ساده بود
از مامان بابام خواستم از این به بعد همیشه شهلا خانم برا مرتب کردن خونه بیاد تا منم ازش انرزی بگیرم و کار کنم.
داستان سکس حشری و زوری با خدمتکار منزل ما گاییدن خدمتکار تو انباری داستان کوس و کون دادن خدمتکار ساک زدن و کس دادن خدمتکار سکس خشن و زوری با خدمت کار توی خونه