داستان من و زنم با زوج مشهدی

داستان کاملا واقعی هستش امیدوارم خوشتون بیاد من مهران هستم 37 سالمه زنم میترا هم 31 سالشه ماجرا از اونجا شروع شد که از طریق اینستاگرام با یک زوج مشهدی آشنا شدیم و همیش با هم تصویری در ارتباط بودیم.

اونها هم دو زوج پرستار بودن که شوهره اسمش آرش بود 39 سالش بود زنش هم زهره بود و 33 سال داره.

همیشه در مورد هر چی که فکرشو بکنین با هم لایو میزاشتیم و با هم خیلی راحت بودیم.

دلو زدیم به دریا و تصمیم گرفتیم با هم …

با هم دیدار کنیم و از نزدیک هم دیگه رو ببینیم قرار بود یک هفته ما بریم مشهد بعد برگردیم بیاییم تهران خونه ی ما.

پیشنهاد رو اونا دادن و ما هم فورا قبول کردیم. و از خدامون بود.

من و همسرم حرکت کردیم رفتیم سمت مشهد و لحظه شماری میکردم که هر چه زودتر همدیگه رو ببینیم.

رسیدیم به نشهد زنگ زدیم به آرش و آدرس خونه رو گرفتیم و تاکسی گرفتیم و رفتیم سمت خونشون.تقریبا 15 دقیقه تو راه بودیم و بلاخره رسیدیم.

بعد که رسیدیم وسایلو برداشتیم و زنگ آیفون رو زدیم که خانوم آرش گوشیو برداشت و گفت بله گفتم مهران و میترا هستیم گفتم بلاخره رسیدین باورم نمیشه درو باز کرد و گفت بیایین بالا.

از راه پلها رفتیم بالا طبقه ی چهارم خونشون بود وقتی که رسیدم دم در یکم خودمونو مرتب کردیم خیلی استرس داشتیم در خونه رو زدیم و همسرمو گفتم تو برو جلو من بعد تو میام بعد درو باز کرد گفت سلام آبجی خوش امدین مام از صبح چشم انتظاریم که کی میرسین.

خانومم هم گفت ما هم همینطور آبجی جان چشم انتظاریم که میرسیم اینجا.

خانومم رفت خودم هم گفتم یک دقیقه بعد میرم.چون خیلی استرس داشتم ددین زنم فوری با سرعت رفت داخل.

من هم داشتم کمکم از پشت سرشون میومدم که اومدم تو حال دیدم ای بابا چرا اینا رفتن با هم مگه چی شده چرا قایم شدن هر چی صدا زدم جواب ندادم.

خودم دست به کار شدم.میدونستم خانومم با اونا یه کاری کردن که همچین تصمیمی از قبل برنامه ریزی شده بود ولی علتشو نمیدونستم.

گفتم حتما یه فانتزی جدیده رفتم تو کل اتاقارو یکی پس از دیگر گشتم دیدم ای بابا کسی هم که نیست صدا زدنامم هم الکیه

فقط یه اتاق مونده بود رفتم سمتش که بازش کنم که دیدم صدای پچپچ میاد.

خیلی استرس داشتم از اونور هم داشتم از فضولی میمردم که چی شده رفتم درو باز کنم که دیدم ای دل غافل این در که قفله یعنی چرا زنم و دوتا از دوستای خانوادگیم همچین کاری کردن.

در زدم گفت میدونم اونجایین درو باز کنین.

همسرم جواب داد عزیزم نگران نباش 5 دقیقه دیگه بیا

هر طور شد خودمو کنترل کردم صبر پیشه کردم گفتم باشه عزیزم هر کاری کنین من بهتون اطمینان کامل دارم.

بلاخره 5 دقیقه هر طور شد گذشت داشتم میومدم داخل که دیدم صداها قطع شد رفتم تو دیدم لامپا کامل خاموشه اتاق کاملا تاریکه یهو دیدم لامپ روشن شد وای باورتون نمیشه بچها

از همسرم همچین انتظاری نداشتم بله این یک فانتزی جدید بود که میخواستن منو سوپرایز کنن من هم که کاملا هنگ بودم بله این مدت از قبل برنامه ریزی کردن با زنم چون اون روزی که ما اومدیم خونشون تولدم بود بله خودمم یادم نبود به خاطر این همه مشکلاتی که داشتم. اون روز رو هیچ وقت یادم نمیره که چطور برام جشن تولد گرفتن.خودم هم تصمیم دارم یه روزی موقع جشن تولد همسرم اینطور سوپرایزش کنم.

داستان سکس ضربدری کوس و کون دادن زنم به مرد غریبه مشهدی جلوی چشمانم سکس ضربدری من با زن دوستم و سکس دوستم با زنم جلوی هم دیگه ساک زدن زنم برای دوستم تو سکس ضربدری ایرانی سکس واقعی ضربدری باحال شهوانی از کوس و کون دادن زنم سکس گروهی ضربدری

 

3 دیدگاه دربارهٔ «داستان من و زنم با زوج مشهدی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *