شازده کوچولو یک پسر کوچک و زیبا بود که در یک سیاره دوردست زندگی میکرد. او تنها بود و همیشه در جستجوی دوستی بود. یک روز، در سفری به سیارهای ناشناخته، شازده کوچولو با یک روباه قرمز روبرو شد.
روباه قرمز، به نظر میرسید دوستانه و مهربان بود. او به شازده کوچولو اعتماد کرد و به او کمک کرد تا شهرها و روستاهای سیاره را بگردد. هنگامی که آنها با هم سفر میکردند، شازده کوچولو شروع به یادگیری از روباه کرد. او از روباه شیوههای شکار و بقا را یاد گرفت و به تدریج بازیافت و شجاعت بیشتری پیدا کرد. ادامه خواندن “داستان شازده کوچولو و روباه در سیاره دور دست”