در یک روز زیبا، در یک روستای کوچک، دختری به نام سارا زندگی میکرد. او یتیم بود و در خانهی یتیمان زندگی میکرد. سارا در خیابانها کار میکرد و تلاش میکرد تا روزی یک زندگی بهتر بسازد.
یک روز، سارا در حالی که در کنار بازار قدم میزد، یک توت فرنگی را پیدا کرد. او آن را برداشت کرد و آنقدر خوشحال بود که یک لحظه از دست دادنش را فراموش کرد. سارا با خوشحالی توت فرنگی را به دهانش گذاشت و طعم شیرین آن را لمس کرد.
اما بعد از لمس توت فرنگی، چیزی عجیب و غریب اتفاق افتاد. سارا به یک دختر کوچک تبدیل شد! او با شگفتی به خود و اطرافیان نگاه کرد و متوجه شد که هیچکس نتوانسته است تغییراتی در وی را ببیند. ادامه خواندن “داستان کوتاه دختر توت فرنگی بدون سانسور”