داستان من و خدمتکار به بهونه خونه تکونی

سلام ب همگی. حامد هستم با خانواده یه چندسالی میشه از تهران به کرج مهاجرت کردیم


بابام یه خونه بزرگ توی سرسبز ترین جای کرج خرید واقعا هیجان زده بودم
ولی مشکل این بود خونه نو اصلا تمیز نشده بود پر گرد غبار بود ادامه خواندن “داستان من و خدمتکار به بهونه خونه تکونی”

داستان من و زن همکارم

سلام به شما عزیزان دلم من حسین هستم و 34 سالمه قدم هم 184 هستش وزنم هم 75 کیلو هستش و اندامم ورزشکاریه و همیشه ورزش میکنم.

ماجرا از اونجا شروع شد که همکارم بهم زنگ زد و گفت عزیزم یه مدت شما و خانموتون بیایین خونمون که من خونه نیستم یا اینکه خانومم این یک هفته ای که نیستم بیاد خونه ی شما. ادامه خواندن “داستان من و زن همکارم”

داستان من و دختر عمه تو انباری

سلام من عباس هستم ۲۵ سال سن دارم قدم حدودا ۱۷۸ یا ۱۷۹ هستش.


ماجرا از اون جا شروع شده که تصمیم گرفتیم خاناودگی بریم خونه ی عمه و دختر عمه و شوهر عمه من گفتم همراه شما میام یکمی اصرار کردم قبول کردن آخه باید درس میخوندم برا دانشگاه ارشد ادامه خواندن “داستان من و دختر عمه تو انباری”