داستان دوستی من و پسر افغانی

سلام! من بهنام هستم و می‌خوام براتون از دوستی‌ام با صهیب بگم. صهیب یه پسر افغانیه که چند سال پیش به محله‌ی ما اومد. اولش که اومد، من خیلی کنجکاو بودم که ببینم چه جوریه. چون همیشه از بچگی با بچه‌های ایرانی بزرگ شده بودم و هیچ وقت با کسی از افغانستان دوست نشده بودم.

داستان عاشقانه پسر افغان و دختر ایرانی

در یک روز بهاری در تهران، پسر جوانی به نام آرش در یک کافه نشسته بود و مشغول مطالعه بود. او دانشجوی رشته ادبیات بود و همیشه به شعر و ادبیات علاقه داشت. در همین حین، دختری به نام سارا که از افغانستان به ایران آمده بود، وارد کافه شد. سارا نیز دانشجوی رشته هنر بود و به دنبال الهام برای پروژه‌اش بود.

آرش و سارا به طور تصادفی در یک میز کنار هم نشسته بودند. آرش متوجه شد که سارا در حال کشیدن نقاشی از منظره بیرون کافه است. او به آرامی از سارا پرسید که آیا می‌تواند به او کمک کند. سارا با لبخند پاسخ داد و این آغاز یک دوستی زیبا بود.

ادامه خواندن “داستان عاشقانه پسر افغان و دختر ایرانی”