من یه دختر ۲۵ سالهام، قد متوسطی دارم و پوست روشنی. همیشه به زیبایی و ظاهر خودم اهمیت میدادم. شغلم هم در زمینه طراحی گرافیکه و به خاطر کارم، همیشه با رنگها و زیباییها سر و کار دارم. اما یه مدت بود که حس میکردم به یه تغییر نیاز دارم. به همین خاطر تصمیم گرفتم برم مطب دکتر زیبایی.
روزی که قرار بود برم مطب، خیلی هیجانزده بودم. صبح زود از خواب بیدار شدم و با دقت آرایش کردم. وقتی به مطب رسیدم، یه ساختمان شیک و مدرن بود. در ورودی رو باز کردم و وارد شدم. بوی ملایم عطر و لوازم آرایشی توی فضا پیچیده بود.
منشی مطب، دختری با موهای بلند و مشکی و لبخند گرم، از من استقبال کرد. گفت: “سلام! خوش اومدید. میتونم اسم شما رو بپرسم؟” گفتم: “سلام! من سارا هستم.” بعد از چند دقیقه انتظار، دکتر وارد شد.
دکتر یه مرد حدوداً ۴۰ ساله با موهای خاکستری و چشمان آبی بود. خیلی حرفهای و با اعتماد به نفس به نظر میرسید. بعد از سلام و احوالپرسی، از من پرسید که چه چیزی مدنظرم هست. من هم با کمی خجالت گفتم که میخوام کمی تغییرات در صورتم ایجاد کنم.
دکتر با دقت به من گوش داد و بعد از بررسی، چند پیشنهاد داد. گفت: “شما میتونید از فیلر برای لبهاتون استفاده کنید یا شاید بخواید کمی از چین و چروکهای دور چشمتون رو برطرف کنید.” من کمی نگران شدم، چون این کارها برای من جدید بود. اما دکتر با آرامش گفت: “نگران نباشید، این کارها کاملاً ایمن و طبیعی انجام میشه.”
بعد از مشاوره، تصمیم گرفتم که فیلر لبها رو امتحان کنم. دکتر گفت که این کار خیلی سریع انجام میشه و هیچ دردی هم نداره. وقتی کار شروع شد، حس کردم که چقدر به خودم اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنم.
بعد از انجام کار، دکتر به من گفت: “یادتون باشه، زیبایی واقعی از درون میاد. این تغییرات فقط به شما کمک میکنه تا خودتون رو بهتر احساس کنید.” این جمله خیلی توی ذهنم موند.
وقتی از مطب خارج شدم، حس میکردم که نه تنها ظاهرم تغییر کرده، بلکه اعتماد به نفس بیشتری هم پیدا کردم. این تجربه به من یاد داد که زیبایی فقط به ظاهر نیست، بلکه به احساسی که از خودمون داریم هم بستگی داره.
از اون روز به بعد، همیشه سعی میکنم به خودم و احساسات درونیم اهمیت بدم و نه فقط به ظاهرم. > ahmad: بعد از اینکه از مطب دکتر زیبایی خارج شدم، حس میکردم که دنیا به من لبخند میزنه. لبهای جدیدم به من اعتماد به نفس بیشتری داده بود و احساس میکردم که میتونم هر کاری رو انجام بدم. به سمت کافهای که همیشه دوست داشتم برم، راه افتادم.
وقتی وارد کافه شدم، بلافاصله متوجه نگاهها شدم. چند نفر از دوستانم اونجا نشسته بودن و وقتی من رو دیدن، با تعجب گفتن: “سارا! چه تغییراتی کردی! خیلی زیبا شدی!” این حرفها باعث شد که بیشتر از قبل احساس خوبی داشته باشم. نشستم و باهاشون گپ زدم.
در حین صحبت، یکی از دوستانم به نام نازنین، که خودش هم به زیبایی و مد اهمیت میده، گفت: “سارا، تو همیشه زیبا بودی، اما حالا واقعاً درخشانتر شدی!” این جمله باعث شد که به یاد حرف دکتر بیفتم که گفته بود زیبایی واقعی از درون میاد.
بعد از چند ساعت گپ و گفت، تصمیم گرفتیم که به یک نمایشگاه هنری که در شهر برگزار میشد، بریم. من همیشه به هنر و طراحی علاقه داشتم و این نمایشگاه هم به خاطر آثار هنرمندان محلی خیلی معروف بود.
وقتی به نمایشگاه رسیدیم، فضای شگفتانگیزی بود. تابلوهای رنگارنگ و خلاقانه همه جا بود و مردم با اشتیاق به تماشای آثار هنری مشغول بودن. من هم با دقت به تابلوها نگاه میکردم و از هر کدوم الهام میگرفتم.
در یکی از اتاقها، تابلوئی توجه من رو جلب کرد. یک نقاشی بزرگ از یک زن با لبخند زیبا و چشمان درخشان بود. زیر تابلو نوشته شده بود: “زیبایی در خودت را پیدا کن.” این جمله دوباره به من یادآوری کرد که زیبایی واقعی در درون ماست و تغییرات ظاهری فقط یک بخش از این زیبایی رو تشکیل میده.
بعد از نمایشگاه، به خانه برگشتم و به این فکر کردم که چقدر تغییرات ظاهری میتونه به ما اعتماد به نفس بده، اما در عین حال، باید همیشه به یاد داشته باشیم که زیبایی واقعی از درون میاد.
از اون روز به بعد، تصمیم گرفتم که نه تنها به ظاهر خودم اهمیت بدم، بلکه به روح و روانم هم توجه کنم. شروع کردم به مدیتیشن و ورزش، و سعی کردم با خودم مهربانتر باشم.
این تجربه به من یاد داد که زیبایی فقط به ظاهر نیست، بلکه به احساسی که از خودمون داریم و به نحوهای که با دیگران رفتار میکنیم هم بستگی داره.
و اینطوری بود که من نه تنها ظاهرم رو تغییر دادم، بلکه به درونم هم توجه بیشتری کردم و این باعث شد که زندگیام به طرز شگفتانگیزی تغییر کنه.