سلام به همه شما دوستان عزیز پیام هستم و ۲۱ سالمه ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم از اونجا شروع شده بود که بعد از ازدواج من و همسرم که تقریباً ۵ ماه گذشته بود تصمیم گرفتیم بریم دکتر زنان و زایمان هرچی گشتیم متاسفانه دکتر زن نبود

و تصمیم گرفتیم یا بریم شهرستان پیش دکتر زن یا اینکه تو شهر خودمون بریم پیش دکترم وقت بودم چیکار کنم من هم به عنوان یک مرد تاسف این چیزا خیلی برامون امروزه واقعاً غیرتی بودن تصمیم بر این شد که برم شهرستان متاسفانه قرنطینه عمومی اعلام شده از تلویزیون و گفتند که هیچ کس نباید سفرهای شهر خارج از شهری بره و این حرفا تصمیم گرفته و مجبورم دکتر مرد زن خانمم گفتم عزیزم آماده شد دیگه راهی نمونده مجبوریم چیکار کنیم برم پیش یکی از اونا که سن بالاتری باشه و جوان نباشه منم خوابم خجالت میکشم که همسرم ببرم همچین جایی خلاصه رفتم لیست بهترین دکترهای زنان و زایمان فدا کردم تصمیم گرفتم میشه یک دکتر ۵۰ ساله دارم سنش هم خوب بود بالا بود و این کار شما درست است و این طوری نبود که آدم نگران نباش فقط دکتر هستش محرم آدم هستش خود تصمیم گرفتم برم اونجا واقعاً هم شلوغ چون که گفتند بعد از دوماه نوبت تو نمیرسه چونکه سفلیس انتظارات بسیار بالا خوب دیگه این ابتدا گفتیم مجبور شدیم بریم یه دختر دیگه تصمیم گرفتم یه دکتر دیگه رو انتخاب کنی آقای محمد
دکتر دکتر
دکتر بدیعی دکتر چهل ساله به فامیل محمدی بود که
تصمیم گرفتیم آنجا بریم خلاصه خودمون آماده کردیم که بریم اونجا یا تماس تلفنی داشته باشیم که نوبتمون که از چیزی گفتند فردا نوبت اول میرسه واقعا جای تعجب بود نه به اون دکتری که اینقدر شلوغ بود نوین دکتر که مشتری نداشت که یک روزه کارمون راه افتاد خلاصه شب قبلش به زور خوابیدم چه واقعاً استرس داشتم خانومم هم همینطور هم استرس داشت که راهی نداشتیم مجبور بودیم بالاخره پای سلامت بچه در میونه خلاصه فردا شد روز موعود رسید ما هم خودمون آماده کردیم که بریم اونجا خلاصه خبر اومد که یک دکتر زن جدید اومده تو شهرک خانم زهره امیری تصمیم گرفتیم بریم اونجا اونجا خودمونو آماده کرد
بریم مطب دکتر و روز دوم کاریون دکتر فردا نوبت من برسه خلاصه روز بررسی رفتیم و دکتر هم بررسی کرد و گفت خلاصه حال بچه خوبه و موارد ایمنی و اعتیاد و تعزیه و این چیزها را بخوانم و من گفت حالا سینا را نکته به نکته یادداشت کردیم و رفتیم خونه الان یک سال از آن ماجرا میگذرد خداروشکر بچه ساده ممنون از شما دوست دارید این خاطره رو خوندین و اینو بدونین تو هر شرایطی هستیم بالاخره خداوند خود شما کمک می کنه و یه راهی براتون پیدا میکنه ممنون از شما باز هم اگه دوست داشتین از این داستان هم بذارم حتماً کامنت کنید تا به داستان دیگه بدرود