داستان من و مامان بزرگ ( مادر بزرگ )

سلام به شما همراهان عزیر وب سایت من شهاب هستم 20 سالمه قدم هم 177 هستش و وزنمم 65 کیلو هستش و بدن کاملا سیکس پک دار و ورزش کاری داریم.

من نوه ی اول فامیل و فرزند اول خونه هستم فقط یک خواهر از خودم کوچیکتر دارم که اسم.
ماجرا از اونجا شروع شد که عید بودو مامان بزرگ اینا اومده بودن خونمون.
من که خیلی خوشحال بودم که مادر بزرگم اومده بود خونه خیلی خوشحال بودم.
ولی یک چیز عجیب بود. نگاهای عجیب مادر بزرگگ منو به تعجب وا داشته بود یعنی چی من کار بدی کردم خبر ندارم یا اینکه یه چیز دیگه اتفاق افتاده خبر ندارم .
تو همین فکر بودم که دیدم مادر بزرگ بهم گفت بیا نوه گلم باهات کار داریم باید بیای باهام واسه خرید کمکم کنید رفتیم کلی خوراکی و خرتو پرت خریدیم.
اخر دیدم مادر بزرگم گفت یه جایی میب مت که سوپرایز شی ولی قول بده به کسی نگی.
شوکه شدم یعنی مادر بزرگم چی میخواد بهم بگه و چه سوپرایزی برام داره.
تو همین فکر بودم که دیدم مامان بزرگم دستمو گرفت منو برد تو یه رستوران شیک بهم گفت عزیزم از منو هر چی که دوست داشتی سفارش بده نوش جان کن اخر هم که غذا میل شد بهم یه هدیه داد بله یه خودکار زیبا که روش نوشته بود تولدت مبارک شهاب جان .بله مادر بزرگم چه سوپرایزی برام در نظر گرفته بود م سی مادر بزرگ از اون موقعی که از این دنیا رفتی هیچ وقت این خاطره رو فراموش نمیکنم.
مرسی دوستان از اینکه با ما همراه بودین این‌خاطرمو گفتم که قدر مامان بزرگا بابا بزرگا و بقیه عزیزانتون رو بدونید.قبل از اینکه دستشون یا دستمون از دنیا کوتاه باشه و جای جبران و محبت برای هم وجود نداشته باشه.مرسی نظر یادتون نره

 

داستان سکسی خانوادگی محارم سکس نوه با مادر بزرگ کوس دادن مامان بزرگ به من داستان سکسی کون دادن کس دادن ساک زدن مادر بزرگ داستان سکس با بی بی جدید ایرانی گاییدن مادربزرگ

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *