داستان من و زنم و دوستش

درود مجدد به تمام عزیزان خواننده. مهران هستم و 29 سالمه.

داستانی که میخوام براتون بگم تک به تک حرفاش کلا واقعیه و درست یا غلط بودنش به عهده خودتون.

ماجرا از اونجا شروع شد یکی از دوستای زنم که اسمش لیلا بود قرار بود بیاد خونمون چون تو شهر ما یعنی همدان یه کار جدید پیدا کرده بود و برای انجام کارای شغلش و کارای خوابگاش چند روزی مهمونمون بود. ادامه خواندن “داستان من و زنم و دوستش”

داستان گروهی من و زنم

درود و صد سلام به شما عزیزانم کوروش هستم و 29 سالمه قدم هم 182 هستش وزنم هم 80 کیلو .

6 ماهی میشه که من و زنم میترا با هم ازدواج کردیم.اون هم 25 سالشه و قدش هم 171 و مثه خودم اهل ورزش و باشگاه هستش.

من و همسرم میترا با هم خیلی راحتیم و هر خواسته ای داشته باشیم با هم در میون میزاریم و همیشه نبال روش های زندگی بهتر از قبل رو داریم.

و همیشه ایده ای باشه با هم عملیش میکنیم هم تو روابط زناشویی هم تو زندگی. ادامه خواندن “داستان گروهی من و زنم”

داستان گروهی خانوادگی تو قطار

یاسر هستم و 35 سالمه تنها پسر خانواده هستم.

قدم هم 170 هستش و 75 کیلو.شغلم هم طلا فروشیه.

خانواده ما کلا پنج نفره من دوتا خواهرام پدرو مادرم.

از اونجایی که ما با هم تو خونه صمیمی هستیم رابطه هامون خیلی نزدیکه.

همیشه واس کوچیکترین بهونه ای به هم محبت میکنیم.

به صورت کامل یک خانواده نمونه و ایده آل هستیم. ادامه خواندن “داستان گروهی خانوادگی تو قطار”