داستان من و برادرم پاشا تو اتاق خواب

درود به همه دوستان پاشا هستم 25 ساله اهل تهران با مامان بابام برادرم توی یه خونه توی مرکزشهر زندگی میکنیم.

من پنج سال از داداش ام بزرگترم یه جورای مسعولیتش با منه از بچگی تا به امروز سعی کردم برادر خوبی براش باشم, ادامه خواندن “داستان من و برادرم پاشا تو اتاق خواب”

داستان من و داداشم سعید تو انباری

سلام به شما‌دوستان گلم من شهاب هستم و 20 سالمه‌ قدم هم 174 هستش وزنم هم 79 کیلو هستش.

داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به پنج ماه قبله .اول از داداش خوشگلم بگم اونم اسمش سعید هستش و 15 سالشه.قدش هم 160 هستش.
منو اون از بجگی هم بازی بودزم و کلا با هم بودیم و با هم خیلی صمیمی هستیم.
داستان از اونجا شروع شد که یه روز مامان و بابا بهمون گفتن شما دو تا برادر و داداش جون جونی برین انباری رو تمیز کنین.

اول یکم بهونه آوردیم چون حق داشتیم انباری خیلی بزرگ بود و تمیز کردنش حداقل چند روز زمان میبرد. ادامه خواندن “داستان من و داداشم سعید تو انباری”