داستان من با پسر خوشگل سفید همسایه

سلام دیگه به همه ی شما عزیزان مبین هستم و 21 سالمه این خاطره ای که میخوام براتون بگم.

جز اسم ها همشون واقعیه و بعد اینکه داستانو خوندین خودتون میفهمین.

ماجرا از اونجا شروع شد که همسایه جدید اومده بود محلمون. ادامه خواندن “داستان من با پسر خوشگل سفید همسایه”

داستان من و برادرم پاشا تو اتاق خواب

درود به همه دوستان پاشا هستم 25 ساله اهل تهران با مامان بابام برادرم توی یه خونه توی مرکزشهر زندگی میکنیم.

من پنج سال از داداش ام بزرگترم یه جورای مسعولیتش با منه از بچگی تا به امروز سعی کردم برادر خوبی براش باشم, ادامه خواندن “داستان من و برادرم پاشا تو اتاق خواب”

داستان زوری من و دختر عمو تو قطار

پدرام هستم و 26 سالمه قدم هم 181 هستش و 64 کیلو وزنمه اندامم ورزشکاری و میشه بادی بلدینگ انجام میدم.

ماجرا از اونجا شروع بود که خاناوده ما و عمو اینا با هم رفته بودیم شیراز.

موقع برگشتن ماشین عمو خراب شد و جا نبود که همه با یک ماشین برگردن تهران.

بلاخره با کلی تصمیم قرار شد من و دختر عموم الهام با قطار برگردیم. ادامه خواندن “داستان زوری من و دختر عمو تو قطار”