داستان من و برادرم

بازم درود به تکتک شما دوستان عزیز و روشن فکر.

مهران هستم و  سالمه ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به همین ماه قبل هستش یعنی آخرین ماه تابستون شهریور ماه

تا اون موقع تابستون من جایی واس سفر نرفتم. ادامه خواندن “داستان من و برادرم”

داستان خواهرم و من جلوی شوهرش

سلام به همه ی شما عزیزان میثم هستم و 25 سالمه قدم هم‌177 هستش چشمام هم مشکیه موهامم همینطور رنگ پوشتمم سفیده و 70 کطلو وزنمه.
ماجرا از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم برم خونه ی خواهرم اصفهان.


خونه ی ما هم تهرانه.
زنگ زدم به‌شوهر خواهرم بهش گفتم کجایی میخوام بیام خونتون که گفت اگه میخوای به خواهرت نگم که سوپرایزش کنیم چون روز تولدشم نزدیکه.
خلاصه من هم تصمیم گرفتم روز بعدش حرکت کنم رفتم از قبل بلیط خریدم.که فردای روز بعدش حرکت‌کنم برم خونه ی خواهرم. ادامه خواندن “داستان خواهرم و من جلوی شوهرش”

داستان خواهر و برادر ایرانی واقعی

کامران هستم و 28 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برا یک ماه قبل هستش بزا اول از خودم بگم.

کامرانم تبریز زندگی میکنیم و بیستو هشت سالمه قدم هم 185 هستش و تو یک خانواده چهار نفری زندگی میکنیم.

من و خواهرم لیلا به همراه پدر و مادرمون.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز از دانشگاه اومده بودم خونه.

ساعت تقریبا چهار بود بابا و مامانم رفته بودن مسافرت خونه خاله مریم که اونا تو مشهد زندگی میکنن. ادامه خواندن “داستان خواهر و برادر ایرانی واقعی”