درود به شما عزیزان خواننده وب سایت شهوانی
یت شهوانی
این داستان واقعی و خشن هستش
اول از خودم بگم نادر هستم 20 سالمه داستان از اونجا شروع شد که برای عوض کردن آب و هوا توی تعطیلات نوروزی رفتم شیراز خونه دایی بهروز از اونجایی که خانوادشون هیچ پسری ندارن و سه دختر دارن یه جورایی من هم معذب هستم که زیاد مزاحمشون بشم. ادامه خواندن “داستان واقعی من و دختر دایی”