داستان واقعی سکس گروهی خانوادگی ضربدری
سلام دوستان داستان مربوط به سال قبل هستش شهریور ماه بود که یکی از دوستام زنگ زدن گفتم مهران بیا که امشب قراره بریم شمال کلی حالو هول کنیمو
گفتم چی دشه داش امیر خبریه گفت حالا تو بیا رسیدیم میفهمی.
منم که هم تعجب کرده بودم هم یه جورایی وحشت به یهونه ی رفتن پیش خونه ی خاله از خانواده اجازه گرفتم وسایلمو برداشتم و یه دوشی گرفتم و آماده کردم خودمو.
زنگ زدم به امیر گفتم من آمادم بیا دنبالم ادامه خواندن “داستان واقعی گروهی خانوادگی”