دسته: داستان سکسی زوری
-
داستان ازدواج دختر دایی میترا
در یک روز آفتابی، دختری جوان به نام میترا در حال پیمودن خیابان ها بود. او از باغ های شاد و گلستان های زیبا عبور میکرد و در دلش آرزوی داشتن یک خانواده معطر و پر از عشق را حمل میکرد. روزها میترا به دنبال عشق و احساسات خالص بود. او زمان زیادی را صرف…
-
داستان آموزنده کبری و سکینه در روستای دور
کبری و سکینه دو نفر از شهروندانی بودند که در یک روستای کوچک در کشوری دور افتاده زندگی میکردند. آنها همسایه و دوست صمیمی یکدیگر بودند و همیشه در همه امور به یکدیگر کمک میکردند. یک روز، جمعیت روستا تصمیم گرفت که یک مسابقه برگزار کند. هدف از این مسابقه، پیدا کردن بهترین و خلاقترین…
-
داستان عاشقانه مینا
مینا یک دختر جوان و خلاق بود که همیشه به دنبال رسیدن به موفقیت های بزرگ در کار خود بود. او از کودکی علاقه زیادی به هنر و طراحی داشت و همیشه آرزو داشت که یک روز به عنوان یک طراح معتبر شناخته شود. مینا برای رسیدن به این هدف، تلاش فراوانی کرد. او در…