سلام! من میترا هستم و میخوام براتون داستان سوپرایز کردن پدرم، ساسان، رو تعریف کنم. همیشه دوست داشتم یه روز خاص برای پدرم بسازم و این بار تصمیم گرفتم که تولدش رو به یه شکل ویژه جشن بگیرم.
چند هفته قبل از تولدش، شروع کردم به برنامهریزی. اول از همه، با مادرم صحبت کردم. گفتم: “مامان، میخوام برای بابا یه سوپرایز بزنم. میتونی کمکم کنی؟” مادرم هم خیلی خوشحال شد و گفت: “البته! چه ایدهای داری؟”
من تصمیم گرفتم که یه مهمونی کوچیک توی خونه بگیریم و همهی دوستان و خانوادهاش رو دعوت کنم. برای این کار، باید همه چیز رو مخفی نگه میداشتم. پس شروع کردم به تماس با دوستانش و دعوت کردنشون. همه هم خیلی مشتاق بودن و قول دادن که میان.
روز تولد ساسان نزدیک میشد و من باید همه چیز رو آماده میکردم. با مادرم رفتیم خرید و کلی دکوری و کیک خوشمزه خریدیم. وقتی همه چیز آماده شد، احساس میکردم که هیجان و استرس همزمان دارم. نمیخواستم هیچ چیزی خراب بشه.
روز تولد، همه چیز رو به خوبی آماده کردیم. کیک رو روی میز گذاشتیم و دکورها رو آویزون کردیم. وقتی همه چیز آماده شد، به مادرم گفتم: “حالا باید بابا رو بیاریم!” مادرم گفت: “من میرم و صداش میزنم.”
چند دقیقه بعد، ساسان وارد خونه شد و من و مادرم بهش گفتیم: “سلام بابا! خوش اومدی!” او هم با تعجب گفت: “چی شده؟” و وقتی به اتاق نگاه کرد، دید که همهی دوستانش اونجا هستن و کیک تولد هم روی میز قرار داره. چشماش از تعجب گرد شد و لبخند بزرگی روی لبش نشوند.
گفتم: “تولدت مبارک، بابا! این همه دوستات اومدن که با هم جشن بگیریم!” ساسان خیلی خوشحال شد و گفت: “وای! نمیدونستم! خیلی ممنون، دخترم!”
بعد از اینکه همه دور هم جمع شدیم، شروع کردیم به جشن. کیک رو بریدیم و همه با هم آهنگ تولد رو خوندیم. ساسان با چشمان پر از شادی و عشق به من نگاه میکرد و من احساس میکردم که این لحظه چقدر برایش خاصه.
در طول جشن، ساسان از همه تشکر کرد و گفت: “این بهترین هدیهای بود که میتونستم بگیرم. شما همیشه من رو خوشحال میکنید.” من هم با خودم فکر کردم که چقدر خوبه که تونستم این لحظه رو برای پدرم بسازم.
جشن تا دیروقت ادامه داشت و همه خیلی خوشحال بودن. وقتی مهمونی تموم شد و مهمانها رفتن، ساسان به من گفت: “میترا، تو واقعاً بهترین دختر دنیا هستی. ممنون که این روز رو برای من خاص کردی.” من هم با لبخند گفتم: “بابا، تو همیشه بهترین پدر هستی و من همیشه دوستت دارم.”
این روز برای من و ساسان همیشه یادآور عشق و دوستیمون خواهد بود و من خوشحالم که تونستم یه سوپرایز خوب براش ترتیب بزنم.