سلامی به گرمای پاییزی به همه ی شما عزیزان پوانه هستم و 27 سالمه هنوز ازدواج نکردم و قسمت نشده با هر مردی که بودم بهم خیانت کرده
و در کل از هرچی عشق و عاشقی حالم بهم میخورد تا اینکه با یه مرد دیگه آشنا شدم بله اون مثل قبلیا نبود واقعا هم مرد بود
ولی تنها مشکلی داشت اون متاهل بود و سن بالا بود و متاهل بود
اونو تو یکی از شرکت هایی که کار میکردم پیدا کردم بله اونم یکی از مدیران ارشد اونجا بود اول رابطمون د حد همکار بود بعدش کمکم احساس نزدیکی و اعتماد بیشتر بینمون شکل گرفت بله من مدتیه که عاشقش هستم و خیلی دوسش دارم امیدوارم که شما دوستان عزیز هم اگه با کس مورد اطمینانی ازدواج نکردین یکی گیرتون بیاد مثل خودتون یه فرد عالی و خوب.
خوب داشتم میگم رابطمون جدی میشد مشکل این بود اون زن داشت و سنشم یکم بالا بود بله اونشصت سال سن داشت و من هم نزدیک سی سال و حدودا سی سال از من بزرگتر هستش
و جای سن پدرم محسوب میشه البته منم بیشتر به خاطر وضع مالیش بیشتر جذب شدم ولی خومو گول زده بودم با خودم گفتم بله من واقعا عاشق اونپیر خرفت هستم.
رابطش خیلی خوب بود تا اینکه ازدواج کردیم دیه از اون قوربونت برم های قبل خبری نبود دیه سوپرایزاو این چیزا خبری نبود
بله این بود عشق اشتباه من این بود بزرگترین اشتباهزندگی من.
امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه حتما کات بزارین تو این شرایط به نظرتون من چیکار کنم مرسی ازتون حتما اگه خواستی نظرتون رودر مورد این داستان بگین