داستان من و دختر خالم

سلام به همه ی عزیزان همیشه در صحنه و اونایی که پشت صحنه هستش و کسی ازشون خبر نداره.

میلادم و 29 سالمه ماجرا برمیگرده به چند سال قبل اون موقع 26 سالم بود بله کسی که عاشقش بودم ازدواج کرد البته نه با من با کسی که رغیبم بود و از طرفی هم بهم خیلی نزدیک بود و بهترین دوستم بود.

خوب بزارین از اول بگم با دوستم و اعضای خانوادم رفتم خواستگاری دختر خالم اونا هم قرار شد فکراشونو بکنن و یه جوابی بهمون بدن.

بعد فهمیدم جواب نه دادنشون برای این بود دوستم داریوش دقیقا روز بعد از اینکه رفته بودم خواستگاری دختر خالم رو دیده بود و ازش خوشش اومده بود.

و تصمیم گرفته بود با خانوادش بره خواستگاری.

و از اونجایی که اون صرفا به خاطر اینکه وضعش بهتر از من بود از لحاظ مالی قبولش کردن.

خیلی دلمش شکسته شد وقتی فهمیدم منو جواب رد دادن ولی نمیدونستم علتش چیه تا اینکه یکی از دوستام ه همیشه دختر خالم اینا هستن.

گفت دوستت داریوش رو دیدم که با مامان و باباش و یه دسته گل اومدن تو این خونه.

وقتی اینو گفت شوکه شدم.

بله شکست عشقی بد و از طرفی خیانت بهترین دوستم رو اون فکرشو بکنین بچها.

خیلی داغون بودم تا چند روز فقط در حد دو سه قاشق غذا میخوردم که فقط نمیرم.

داریوش هم مدام بهم زنگ میزد فکر کنم فهمیده بود من فهمیدم که رفتن خواستگاری و برای همین گوشیش رو جواب نمیدادم.

منم به خانواده چیزی نگفتم از ماجرا با خودم گفتم اگه بگن تا قیام قیامت رابطشون با خانواده داریوش دوستم خراب میشد و نمیشه درستش کرد.

خلاصه دوستان داریوش دید جوابشو نمیدم تصمیم گرفت  باید حضوری دم در خونه و منو از نزدیک ببینه.وقتی اومد گفت چرا جواب نمیدم گفتم خودت میدونی.

من فقط از کاری که کردی شوکه شدم اینکه منو احمق فرض کنی.

داریوش هم تقریبا زد زیر گریه وگفت حسابی دل باخته ی دختر خالم شده.

من گفتم اگه به من میگفتی و منو خر فرض نمیکردی من خودم میومدم کمکت میکردم بهش برسی.

ولی در هر حال بهترین دوستمی اگه کاری کنم تو نتونی اونجا ازدواج کنی و منم عقدم خالی بشه فایده ای نداره

و رابطمون هم با خانواده شما و هم با خالم اینا خراب میشه.

به عنوان بهترین دوستت برات آرزوی موفقیت میکنم و دعای خیرم پشت سرتونه اینکه جواب تلفنت رو ندادم فقط خیلی شوک بزرگی بهم خورده بود.

ولی من جواب خیانتت رو با نامردی و خیانت نمیدم چون دوست یعنی پشت هم بودن و از هم حمایت کردم تا آخر روز مرگ.

ممنون بچها این داستانو گفتم صرفا برا اون دسته از دوستام که فکر میکنن باید حتما جواب بدی رو با بدی بدن مرسی ازتون مثه کوه پشت رفیقتون باشید البته نه نه هر رفیق فقط رفقای خاصتون وشرایط اونو هم درک کنید اگه همچین اتفاقی از این قبل براتون افتاد.

مرسی کامنت بزارین حتما.

شما هم اگه چنین اتفاقی براتون پیش اومده کامنت کنین بزارین بقیه دوستان هم ببینن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *