سلام به شما همراهان همیشگی و عزیزان همیشه در صحنه و دوستداران فانتزی های ناب و خاص.
خوب بزارین اول از خودم بگم من کورش هستم و 24 سالمه ماجرایی که میخاوم تعریف کنم در مورد خواهرم و بهترین دوستم هستش که منو شوکه کرد.
خوب دوستان اسم دوستم امیر هستش و اونم هم سنمه و تو بچگی همکلاسی بودیم و خونشون هم آپارتمان رو به رویی ما هستن.ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز مثه همیشه اومده بود خودنمون چون ما بهترین دوستای همدیگه هستیم و همیشه با هم در ارتباطیم و خونه ی های هم میریم.
حتی وقتی هم کاری نداریم فقط واس دیدن و به عشق هم میایم همو میبینیم.
یه روز که مثه همیشه امیر اومده بود خونمون احساس کردم خواهرم با اون یه سرو سری دارن.
یه حسی بهم میگفت یه چیزی هست بینشون ولی به من نمیگفت البته من از طرز رفتارهاشون فهمیدم.
ولی نمیدونستم جریان چیه تا اینکه یه روز اتفاقی که میشد یه روز بعد از اونروز.
دیدم تو پارک محلمون خواهرم و امیر با هم صحبت میکنن
منم نامردی نکردم ازشون عکس گرفتم و یه آتویی ازشون دستم باشه.
رفتم خونه و منتظر موندم خواهرم بیاد خلاصه اومد گفتم جریان تو با امیرچیه
خودشو زد به اون راه گفت کدوم امیر گفتم معلومه دیگه امیر دوستم.
که گفت خجالت بکش این حرفای بی غیرتی چیه میزنی.
گفتم بی غیرتی حرفای من نیست اینه که با بهترین دوستم یه سرو سری داشته باشی ولی به من چیزی نگی .
فورا گوشیو در آوردم و نشونش دادم که باهاشه تو پارک وقتی نشونش دادم زد زیر گریه تورو خدا به مامان بابا نگی.
گفتم در هر حال مامان بابا باید خبر دار بشن.
اگه میر حرفی داره بسم الله بیاد خونه با مامان بابا صحبت کنه اگه واقعا نیتش خیره.
خلاصه با امیر هم زنگ زدم وگفتم بیاد خونه سه نفری با جفتشون صحبت کردم.
وگفتم امیر ببین تو مثه داداشمی و بهترین دوستمی اگه واقعا میخوای خواهرمو داشته باشی باید به روش درستش بیای جلو و خانواده هم باید در جریان گذاشته بشن.
خلاصه اینو گفتم و اونا هم تو یه رابطی جدی تری رفتن.تقریبا بعد از دو سال از این ماجرا با هم ازدواج کردن
ولی خوب الان من اونو به عنوان دوست نگاه نمیکنم بلکه به عنوان شوهر خواهرم
مرسی از دوستانی که تا آخر داستانو خوندن این خاطره رو صرفا برای این گفتم شما هم اگه خواهرتون تو یه رابطه اینطوری هستش سریعا رابطه باید رسمی بشه نه اینکه از دختر سو استفاده بشه بعد اون مردک ولش کنه بره سراغ بعدی.
مرسی ازتون بدرود