-
داستان زوری و خشن با برادر دوستم افشین
به نام حق مهتاب هستم امسال میرم توی 29 سالگی داستان من از زمانی شروع شد که دوم راهنمای درس میخوندم کلی دوست داشتم همیشه تقریبا همیشه توی کلاس حرف از منو شاگرد اولیم بود بعضی از همکلاسی هام بهم حسودی میکردن منم بیشتر وقتا محلشون نمیزاشتم