سلامی دوباره به همه ی شما عزیزان عزیزتر از جانم بیتا هستم و خوش اومدم با یه داستان دیگه این داستان بر خلاف داستان های قبل از فانتزی های خاصی برخورداره لطفا اگه فانتزیاتون به فانتزیای ما نمیخوره لطفا بقیه داستانو نخونین اگه نه که بریم داشته باشیم دوستان
خوب بزارین اول از خودم بگم من بیتام و 30 سالمه مجردم و سینگل و دارم ترشیده مشم. ادامه خواندن “داستان من و طلا فروش همسایه مون”