بازم سلام به شما بروبکس عزیز میترا هستم داستانی که میخوام براتون بگم مربوط به همین هفته قبل هستش که رفته بودیم خونه ی برادر شوهرم.
اول از خودم بگم میترام 27 سالمه و با متین شوهرم دو سالی میشه ازدواج کردم.
از بهزاد براتون بگم برادر بزرگتر شوهرم متینه اون قبل از متین اومده بود خواستگاریم ولی خوب خانواده قبول نمیکردن. ادامه خواندن “داستان من و برادر شوهرم بهزاد”