داستان کرم شب تاب در جنگلی دور

در جنگلی دورافتاده، یک کرم شب تاب به نام کرمی زندگی می‌کرد. او یک کرم بسیار مهربان و خوش‌روی بود که همیشه به دیگران کمک می‌کرد. او دارای بدنی بسیار لطیف و زیبا بود که در تاریکی شب به شدت می‌درخشید.


یک روز، کرمی در جستجوی دوستان جدیدی برای بازی و اشتراک گذاری نورش بود. او به یک گل‌مهره‌ی کوچک به نام پیتر برخورد کرد. پیتر یک گل‌مهره خجالتی بود که همیشه در گوشه‌ای از جنگل پنهان می‌شد. با این حال، کرمی با مهربانی و دوستی خود، پیتر را به آرامش و اعتماد به نفس تشویق کرد تا به او بپیوندد. ادامه خواندن “داستان کرم شب تاب در جنگلی دور”