داستان سفر به اروپا

سلام به همه ی شما عزیزان هموطن ایرانی من سعید هستم قدم 181 سانتی متر و دو سالی میشه از سفرم به اروپا میگذره و تصمیم گرفته بودم به چهار کشور مطح اروپایی سفر کنم

البته من در قالب تور تفریحی رفته بدیم و مقصدمون به کشور هایی همچون آلمان انگلیس هلند و فرانسه بود که هر چهار کشور جز کشور های زیبا و همچنین گردشگر اروپا هستند و سالیانه میلیون های مسافر از اقصا نقاط جهان به این کشور های سفر می کنند. ادامه خواندن “داستان سفر به اروپا”

داستان من و برادرم

سلام به همه ی شما عزیزان بهتر از جان من محسن هستم و 31 سالمه.

دو سالی میشه با همسرم پروانه ازدواج کردممن و زنم پروانه رابطمون خیلی خوبه همیشه دنبال تجربیات جدید تو زندگی زناشوییمون هستیم.

و دنبال هیجان تا عشق ما تکراری نشه و همیشه با کوچچیکترین بهونه هایی همدیه رو سوپرایز میکنیم.

برادرم مهران هم همینطور اونم همزمان با وقتی که ما ازدواج کردیم با شوهرش میترا ازدواج کرد اونا هم زندگی خیلی خوبی دارن.

رابطه ما با خانواده برادرم خیلی نزدیکه و همیشه با هم رفت و امد خانوادگی داریم.

یه روز مه مثه همیشه رفته بودیم. خونه ی برادرم.

یعنی همون آخر هفته. وقتی رفتیم احساس کردم یه اتفاقی افتاده ولی کسیبه من نمیگه نگاه های عجیب برادرم و زنش به من منو آب میکرد.

نمیدونستم چا اینطوری شده.

وقتی رفتیم تو خونه برادرم هم رفتاره ای عجیبی از خودش نشون میداد هی پوز خنده میزد منو زنم که مونده بودیم جریان چیه حتی زن داداشمم تو گوشی با داداشم حرف میزد و با هم میخندیدم.

منم از کوره در رفتم و گفتم عزیزم چی شده هان بگین ما هم بخندیم اگه چیز خنده داری شنیدین به منم بگین

داداشم دسمو گرفت و گفت داداشی یه جریانی هست ولی میخوام بهت بگم ولی قول بده ناراحت نشی.

گفتم بگو نااحت نمیشم البته منم با عصبانیت گفتم که دیدم گفت ولش کن همینجوری میخوای مارو بزنی.

ببعد چند دقیقه یکم آرومتر شدم بهش گفتم خوب بگو الان آروم شدم.

بگو چراتو و زنت دارین یه ساعته بهمون میخندین طفلک زنم آب شد از خنده های شما.

گفت داداشی قول بدی منو نزنی گفتم قول میدم. ماچتمیکنم زدن چیه.

که وقتی گفت چی شده پشمام ریحت از همونجا بدو بدو فرار کردم  رفتم خونه ی خودم حتی یادم رفت زنمو هم اب خودم ببرم بله من جوراب های اشتباهی پوشیده بودم و لنگ لنگ بودن.تازه این بزنه به سرو کلشون یکی از ججوراب ها سوراخ شده بود

داستان من و همسرم با زوج شیرازی

میلاد هستم و 38 سالمه و سه سالی میشه با زنم سارا ازدواج کردم.

خوب بزارین اول از خودمون بگیم میلادم سی و هشت سالمه تو یکی از شرکت های بیمه کار میکنم.

همسرم سارا هم آرایشگاه زنونه داره. ادامه خواندن “داستان من و همسرم با زوج شیرازی”

داستان ما و زن شوهر افغانی

سلام به شما عزیزان همیشه در صحنه و علمداران مدافع راه داستان های تخیلی.

اول از همه چیز بگم بر عکس خیلیاتون که فقط داستان هایتون چرتو پرته این داستان و خاطره ام که میخوام براتون تعریف کنم کلمه به کلمش چیزیه که با چشم خودم دیدم و مثه 99 درصد داستان ساختگی نیست.

قضاوت با شما لطفا داستان را تا آخر بخونید. ادامه خواندن “داستان ما و زن شوهر افغانی”

داستان من و زنم با زن و شوهر همسایه

پیمان هستم و 31 سالمه داستانی که میخوام براتون بگم عین واقعیته.باور کردن و یا نکردنش با خودتون.

اول از خودم بگم پیمانم سی و یک سالمه قدم هم حداقل 180 هستش و وزنمم 70 کیلو بدنم تقریبا ورزشکاریه.

همسرم الناز هم سه سال از من کوچیکتره و 28 سالشه.

من و الناز چند ماهیه که با هم ازدواج کردیم.

البته ماجرا از اونحا شروع شد وقتی که یه خونه جدید اجاره کرده بودیم یکی از زوج های همسایمون که توی واحد رو به رویی ما زندگی میکردن. ادامه خواندن “داستان من و زنم با زن و شوهر همسایه”