داستان خواهر حامله ام

حسین هستم و بیستو هشت سالمه ماجرایی که میخوام بگم در مورد وقتی هستش که رفته بودماصفهان خونه ی خواهرم.

خوب بزارین اول از خانوادم بگم ما یک خانواده شش نفره هستیم من مامان بابام آبجیم که دو سال از من کویچیکتره و دوتا از داداشام که یکی سیزده سالشه و یکی هم ده سالشه ادامه خواندن “داستان خواهر حامله ام”

داستان محارم مامان

سلام به همه ی عزیزان همیشه در صحنه من هومن هستم و 31 سالمه ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به همین یک ماه قبل هستش بله اون موقع بابام رفته بود سفر کاری و منو مامانم خوه بودیم ومن بودم با کلی  مسولیت.

بله مسولیت دیگه مثل قبل نبود که فقط بخورو بخواب باید صبح زود میرفتم بیرون نون میگرفتم صبحونه اگه نبود میرفتم میخریدم. ادامه خواندن “داستان محارم مامان”

داستان من و عمه کوثر

سلامی دوباره خدمت یکایک شما عزیزان همیشه در صحنه.

و دوستداران فانتزی های خاص.

به نام خدا میلاد هستم و دو سالی میشه که رشته مدیریت بازرگانی میخونم.

ماجرا از اونجا شروع شد که واس استراحت بعد از امتحانات دانشگاهی چند روزی برم خونه ی عمه ام کوثر.

خلاصه خودمو برای سفر آماده میکردم تا بتونم فردای روز بعدش زودتر برم خونه ی عمه ام کوثر. ادامه خواندن “داستان من و عمه کوثر”

داستان من و دخترم

ساسان هستم و 47 سالمه داستانی که میخوام براتون بگم در مورد زندگی من و دخترم سارا هستش.

اول از خودم بگم تهران زندگی میکنیم کارمند بانکم و من و دخترم با هم زندگی میکنیم.

من و مادر دخترم از هم ده سالیه که جدا شدیم و دخترم سارا یه مدت پیش من زندگی میکنه یه مدت پیش مادرش.

البته طلاق با همسرم کار واقعا اشتباهی بود که تا الان هم داریم تاوانشو میدیم.

ولی چی میشه کرد چیزی که رفته و کاری که شده.

دخترم سارا هم برام جای پسر نداشتمه هم دخترم خلاصه هر وقت پیشمه با تمام وجود هر کاری که بخوام برام انحام بده.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز خسته از محل کار اومدم خونه که دیدم نگاه های دخترم خیلی عجیبه. ادامه خواندن “داستان من و دخترم”

داستان دختر و پدری / خانوادگی محارم جدید ایرانی

سلام درود مهرداد هستم 40 سالمه با دخترم سارا توی یه خونه درن دشت تنها زندگی میکیم اخه سالها پیش از مادرش از دنیا رفته بود.

به خاطر همین دخترم همیشه احساس تنهای میکنه این موضوع خیلی منو ازار میده چند بار میخواستم مسعله ازدواج خودمو مطرح کنم. ادامه خواندن “داستان دختر و پدری / خانوادگی محارم جدید ایرانی”

داستان من و خاله جونم پریسا

میثم هستم و 31 سالمه داستانی که براتون میگم مربوط به دقیقا دو ماه قبله اول از خودم بگم قدم 183 هستش و شغلمم آزاده و خودم رییس خودمم هر وقت دوست دارم کار میکنم هر وقت دوست ندارم استراحت میکنم.

زمستون بود دی ماه که تصمیم گرفتم جای نوروز اینن موقع تعطیلاتمو بگذرونم. ادامه خواندن “داستان من و خاله جونم پریسا”

داستان واقعی گروهی خانوادگی

داستان واقعی سکس گروهی خانوادگی ضربدری

سلام دوستان داستان مربوط به سال قبل هستش شهریور ماه بود که یکی از دوستام زنگ زدن گفتم مهران بیا که امشب قراره بریم شمال کلی حالو هول کنیمو

گفتم چی دشه داش امیر خبریه گفت حالا تو بیا رسیدیم میفهمی.

منم که هم تعجب کرده بودم هم یه جورایی وحشت به یهونه ی رفتن پیش خونه ی خاله از خانواده اجازه گرفتم وسایلمو برداشتم و یه دوشی گرفتم و آماده کردم خودمو.

زنگ زدم به امیر گفتم من آمادم بیا دنبالم ادامه خواندن “داستان واقعی گروهی خانوادگی”