میثم هستم و 31 سالمه داستانی که براتون میگم مربوط به دقیقا دو ماه قبله اول از خودم بگم قدم 183 هستش و شغلمم آزاده و خودم رییس خودمم هر وقت دوست دارم کار میکنم هر وقت دوست ندارم استراحت میکنم.
زمستون بود دی ماه که تصمیم گرفتم جای نوروز اینن موقع تعطیلاتمو بگذرونم. ادامه خواندن “داستان من و خاله جونم پریسا”