داستان سکس حشری و به یاد ماندنی با زن عموم
درود بهشما دوستان عزیزم افشین هستم و 27 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به دو هفته قبل بود اون موقع خانوادگی تصمیم گرفتیم بریم خونه عمو اینا.
خلاصه اون جوقع که بحث سفر پیش اومد قرار بود روز بعدش ساعت ۸ صبح حرکت کنیم که به شب نخوریم.
و شب تصمیم گرفتیم که خودمونو اماده کنیم تا راحت صبح بدون هیچ مشکلی که از قبل اماده بودیم زود بتونیم حرکت کنیم.
بلاخره روز موعود رسید ساعت شش بود که مامان بیدارم کرد. ادامه خواندن “داستان به یاد ماندنی با زن عموم”