داستان زوری من و دختر دایی چاق تو ماشین

سلامو درود مجدد به شما دوستان پرویز هستم و 31 سالمه داستانی که براتون میگم عین واقعیته بر عکس داستان های تخیلی که خیلیا تعریف می کنند.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتم برم کرج خونه ی داییم اکبر. ادامه خواندن “داستان زوری من و دختر دایی چاق تو ماشین”

داستان من و شوهر عمه

درود به شما همراهان همیشگی من آزیتا هستم 24 سالمه قدم هم 167 هستش و 59 کیلو هستش.

اندام لاغر و ورزشکاری دارم همیشه هم مرتب میرم باشگاه و به تناسب اندامم اهمین خاصی میدم.

شوهر عمم داریوش هم 39 سالشه و هفت سالی میشه با عمم ازدواج کرده.

ماجرا از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم گواهینامه ی ماشین بگیرم. ادامه خواندن “داستان من و شوهر عمه”