داستان من و مادر زنم

امید هستم و 27 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم در مورد وقتی هستش که رفته بودم خونه ی مادر زنم.

اون موقع سعی کردم سریع برم سه سفر دو سه روزه داشته باشم بعدش برگردم.

چون تنها رفته بودم یه سری کار اداری هم داشتم تهران باید اونا رو هم انچام میدم ادامه خواندن “داستان من و مادر زنم”

داستان من و مادر زنم

فرید هستم و 37 سالمه قدم هم 180 هستش و وزنم هم 78 کیلو.

رنگ پوستمم سبزه متمایل به گندمی هستش و رنگ چشمام هم مشکی.

و توی سرکت نفت کار میکنم.

همسرم بیتا هم 31 سالشه و ماما هستش.

ماجرا از اونجا شروع شد که من و زنم قرار بود برای پس فردا یعنی جمعه اولین روزتابستان بریم اصفهان خونه ی مادر زنم. ادامه خواندن “داستان من و مادر زنم”

داستان مادر زنم و خواهر زنم

سلام به شما عزیزان من پدرام هستم سنم 30 قدم 178  وزنم هم 63 کیلو هستش و سه سالی هستش که با زنم پرستو ازدواج کردم.

پرستو هم سنش 26 سال قدش 161 هستش و 58 کیلو هستش و دانشجوی پرستاری هستش و تو شهر ما از اونجایی که دانشگاه با اون رشتش نداره رفته شهرستانای مجاور برای تدریس و من و مادرن و خواهر زنمون با هم زندگی میکنیم. ادامه خواندن “داستان مادر زنم و خواهر زنم”