سلام به شما دوستان عزیز من الهام هستم و ۲۲ سالمه
داستان هر شبم با عموم توی خونه مجردی
با سلام و درودی دیگه به شما دوستان عزیزم همیشه در صحنه دوستانی که دنبال فانتزی های ناب خاص هستند
داستان برادر زادم وقتی داداشم خونه نبود
علی هستم ۲۱ سالمه ماجرایی که می خوام براتون بگم در مورد
در مورد وقت است که رفته بودم خونه داداشم
داستان من و عمو جونم تو ماشین
داستان مادر من و عمو حمید
سلام به شما عزیزان من علی هستم.
این داستان کلا مربوط به خودم نیست هر چی که دیدم رو کلمه به کلمه واستون تعریف میکنم.
نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.
بر عکس خیلی از داستان ها این داستان واقعیه.
ماجرا از اونجا شروع شد که تصممی گرفتیم بریم تبریز خونه ی عمو حمید. ادامه خواندن “داستان مادر من و عمو حمید”
داستان من و عمو حمید جونم
بیتا هستم و سی سالمه قدم هم صدو شصت هستشداستانی که میخوام براتون تعریف کنم برا ماه قبله.
ماجرا از اونجا شروع شد که من برای انجام یه سری کار اداری رفتم اصفهان خونه ی عمو حمید.