داستان من و دختر کابلی

آرش هستم و 29 سالمه دقیقا یادمه تابستون سال 95 بود خانوادکی رفته بودیم سفر.

خوب بزارین اول از خودم و خانوادم شروع کنم من معلم پایه ابتدایی هستم و دو سالی میشه که دانشگاه رو تموم کردم و استخدام شدم. ادامه خواندن “داستان من و دختر کابلی”

داستان ما و زن شوهر افغانی

سلام به شما عزیزان همیشه در صحنه و علمداران مدافع راه داستان های تخیلی.

اول از همه چیز بگم بر عکس خیلیاتون که فقط داستان هایتون چرتو پرته این داستان و خاطره ام که میخوام براتون تعریف کنم کلمه به کلمش چیزیه که با چشم خودم دیدم و مثه 99 درصد داستان ساختگی نیست.

قضاوت با شما لطفا داستان را تا آخر بخونید. ادامه خواندن “داستان ما و زن شوهر افغانی”

داستان خواهرم و من جلوی شوهرش

سلام به همه ی شما عزیزان میثم هستم و 25 سالمه قدم هم‌177 هستش چشمام هم مشکیه موهامم همینطور رنگ پوشتمم سفیده و 70 کطلو وزنمه.
ماجرا از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم برم خونه ی خواهرم اصفهان.


خونه ی ما هم تهرانه.
زنگ زدم به‌شوهر خواهرم بهش گفتم کجایی میخوام بیام خونتون که گفت اگه میخوای به خواهرت نگم که سوپرایزش کنیم چون روز تولدشم نزدیکه.
خلاصه من هم تصمیم گرفتم روز بعدش حرکت کنم رفتم از قبل بلیط خریدم.که فردای روز بعدش حرکت‌کنم برم خونه ی خواهرم. ادامه خواندن “داستان خواهرم و من جلوی شوهرش”

من و دختر شوهر دار افغان

سلام به شما عزیزان من پیمان هستم داستانی که میخوام براتون بگم عین واقعیت هستش و توش کوچیکترین حرف مفت و چرتو پرتی که بقیه تعریف می کنند ننوشتم.

قضاوت با شما اول از خودم بگم 29 سالمه سینگلم قدم 182 هستش.

ماجرا از اونجا شروع شد که یک خانواده افغان یعنی یک زوج و زن و شوهر افغانی همسایه رو به روی ما شدند . ادامه خواندن “من و دختر شوهر دار افغان”