داستان زنم

پژمان هستم و 37 سالمه تو آلمان زندگی میکنم وقتی که اومدم آلمان بعد از چند سال با همسرم مژگان آشنا شدم و بعد از چند ماه با هم ازدواج کردیم.

من هم تو بانک کار میکنم یکی از دوستام که بیلی هستش همیشه با هم در ارتباطیم طوری که با هم خیلی راحتیم.

همیشه ما میایم خونه اونا و اونا هم با خونه ی ما میان

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتیم با هم موقع تعطیلات یه سفر هم داشته باشیم به شهر مونیخ ما هم تو شهر فرانکفورت زندکی میکنیم. ادامه خواندن “داستان زنم”

داستان من و دکتر مرد جراح زیبایی سینه

یاسمن هستم 25 سالمه خاطره ای که میخوام تو این داستان براتون تعریف کنم عین واقعیت هستش.

اینکه باورتون میشه یا نه به خودتون مربوط میشه.من نظری ندارم

اول از خودم بگم یاسمن هستم قدم 174 هستش و وزنم هم 60 کیلو هستش بدنم کاملا ورزشکاری هستش و همیشه به تناسب اندامم اهمین میدم.

خودم پرستار هستم.مشکل پزشکی داشته باشم کلی از پزشکای مطرح تو هر زمینه رو میشناسم و یه جورایی چون همکار هستیم همدیه رو میشناسیم.

چند سالی میشد که میخواستم عمل جراحی زیبایی سینه انجام بدم. ادامه خواندن “داستان من و دکتر مرد جراح زیبایی سینه”

داستان من و همکارم دکتر کمالی

سلام دوستان من بیتا هستم داستانی که براتون میگم واس ماه قبله.

من خودم پرستارم و تو بیمارستان کار میکنم اول از خودم بگم 29 سالمه قدم هم 176 هستش. 70 کیلو هستم و همیشه ورزش می کنم و تناسب اندام خوبی دارم.

قضیه از اونجا شروع شد که یک روز خسته بودم بعد از شیف رفته بودم خونه که یکی زنگ زد بهم شمارش ناشناس بود چند باری زنگ زد جواب ندادم تا اینکه دیدم یارو خیلی پیلست. ادامه خواندن “داستان من و همکارم دکتر کمالی”