درود به شما همراهان همیشگی من مهدی هستم
با نامادری ام وقتی بابا خونه نبود
سلام به عشقای نمونه و کسانی که اهل عشق و حالن اومدم در خدمتتون با یک داستان نصفه نیمه باحال و خفن دیگه
داستان مامانم وقتی همه رفته بودن عروسی
میلاد هستم و ۱۹ سالمه من و مامانم با هم زندگی می کنیم
داستان مامان ام وقتی بابا خونه نبود
،سلام به تک تک شما دوستان و همراهان همیشگی سایت داستان من علی هستم
داستان مامان جونم
عزیزان من میلاد هستم و ۱۷ سالمه ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم
داستان منو مامانم وقتی بابا خونه نبود
سلام و درود خدمت یکایک شما دوستان و همراهان همیشگی ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم در مورد دو هفته قبل هستش
داستان پسر بی غیرت
سلامی به گرمای بهاری به دلای زیباتون ای عزیزان همیشه در صحنه و عاشق فانتزی های خاص و ناب بله این سری هم اومدم
با یه داستان دیگه امید وارم خوشتون بیاد اول از همه یه نکته بگم که این داستان فقط چیزیو که دیدم میگم نه بیشتر و نه کمتر از اقراق و دروغ گویی به شدت بدم میاد و همه چی اورجینالش خوبه چ فیلمش چه استانش حتی عکسش ادامه خواندن “داستان پسر بی غیرت”
داستان محارم مامان
سلام به همه ی عزیزان همیشه در صحنه من هومن هستم و 31 سالمه ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به همین یک ماه قبل هستش بله اون موقع بابام رفته بود سفر کاری و منو مامانم خوه بودیم ومن بودم با کلی مسولیت.
بله مسولیت دیگه مثل قبل نبود که فقط بخورو بخواب باید صبح زود میرفتم بیرون نون میگرفتم صبحونه اگه نبود میرفتم میخریدم. ادامه خواندن “داستان محارم مامان”
داستان من و مامان جونم
سلام به شما عزیزان میثم هستم و 18 سالمه ماجرایی که میخوام براتون بگم تک به تک کلمه هاش فقط چیزیه که با چشمای خودم دیدم باور کردن نکردنشون با شما عزیزان.
ماجرا از اونجا شروع شد چند روزی بود متوجه رفتار های عجیب مامانم شده بودم.
ولی برام سوال بود یعنی ه اتفاقی افتاده نکنه من کار بدی انجام دادم و بروم نمیاره.
یا اینکه هی مشکلی به وجود اومده و من نمیدونم. ادامه خواندن “داستان من و مامان جونم”
داستان گروهی خانوادگی
سلام به همه ی شما عزیزان بیتا هستم و 21 سالمه ماجرا برمیگرده به هفته ی قبل که برای اولین بار تو زندگیم رقم خورد.
خوب بزارین اول از خودم بگم بیتام بیست و یک سالمه ما یک خانواده ی چهار نفره هستیم من و دوتا از خوهرام و مامانم.
ما برادر و پدر نداریم و بابام خیلی وقت پیش فوت کرده وقتی که ما بچه بودیم. ادامه خواندن “داستان گروهی خانوادگی”