سلام به تک تک عزیزان دوستانی که حتی موقع نفس کشیدن به فکرتونم و اونا هم هیچ وقت کم نذاشتم باز هم اومدم با یه داستان
داستان عمه ام وقتی شوهرش نبود
سلام دوستان میلاد هستم تو یک خانواده خیلی شلوغ زندگی می کنی
داستان من و عمه کوثر
سلامی دوباره خدمت یکایک شما عزیزان همیشه در صحنه.
و دوستداران فانتزی های خاص.
به نام خدا میلاد هستم و دو سالی میشه که رشته مدیریت بازرگانی میخونم.
ماجرا از اونجا شروع شد که واس استراحت بعد از امتحانات دانشگاهی چند روزی برم خونه ی عمه ام کوثر.
خلاصه خودمو برای سفر آماده میکردم تا بتونم فردای روز بعدش زودتر برم خونه ی عمه ام کوثر. ادامه خواندن “داستان من و عمه کوثر”
داستان من و عمه جونم
مهران هستم و 24 سالمه قدم هم 183 هستش وزنم هم 85 کیلو هستم.
هیکلم نه چاقه و نه لاغر چشمام هم سبز هستش و رنگ پوستم هم سفیده و اصالتا هم ترک هستم.
ماجرا از اونجا برام شروع شد که تصمیم گرفتم برای چند روز خستگی در کنم و برم خونه عمه ام اینا. ادامه خواندن “داستان من و عمه جونم”