داستان خشن زوری با دختر دایی نازنین

سلام به همه ی شما عزیزان بهتر از جان. سعید هستم و 28 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به همین هفته ی قبل هستش.


که قرار بود برم خونه ی دختر دایی اینا برای انجام یه سری کار اداری و از اونور یه تفریحیم کرده باشم. ادامه خواندن “داستان خشن زوری با دختر دایی نازنین”

داستان زوری با دختر دایی هلیا وقتی شوهرش خونه نبود

سلام به شما عزیزان تر از جان پویا هستم قدم 180 هست حدودا پوستم سبزه روشن هستش.

ماجرا از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم برای انجام یه سری کار اداری و خرید برم تهران خونه ی دختر داییم هلیا. ادامه خواندن “داستان زوری با دختر دایی هلیا وقتی شوهرش خونه نبود”

داستان زوری من و دختر دایی چاق تو ماشین

سلامو درود مجدد به شما دوستان پرویز هستم و 31 سالمه داستانی که براتون میگم عین واقعیته بر عکس داستان های تخیلی که خیلیا تعریف می کنند.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز تصمیم گرفتم برم کرج خونه ی داییم اکبر. ادامه خواندن “داستان زوری من و دختر دایی چاق تو ماشین”

داستان واقعی من و دختر دایی

درود به شما عزیزان خواننده وب سایت شهوانی

یت شهوانی

این داستان واقعی و خشن هستش

اول از خودم بگم نادر هستم 20 سالمه داستان از اونجا شروع شد که برای عوض کردن آب و هوا توی تعطیلات نوروزی رفتم شیراز خونه دایی بهروز از اونجایی که خانوادشون هیچ پسری ندارن و سه دختر دارن یه جورایی من هم معذب هستم که زیاد مزاحمشون بشم. ادامه خواندن “داستان واقعی من و دختر دایی”