داستان من و خواهر زنم آیدا

امیر مهدی هستم و 31 سالمه قدم هم حدودا 180 سانت هستش و دو سالی میشه که با همسرم پارمیدا ازدواج کردم.

ماجرا از اونجا شروع شد که خواهر زنم آیدا بهم زنگ زد و بهم گفت قرار فردا بیاد خونمون. ادامه خواندن “داستان من و خواهر زنم آیدا”

داستان خواهر زنم وقتی زنم خونه نبود

سلامی مجدد به همه شما دوستان رضا هستم و ۳۳ سالمه قدم هم ۱۸۰ میشه و ۷۰ کیلویی میشم.


خاطره ای که میخوام براتون بگم کلمه به کلمش بر اساس واقعیته باور کردن یا نکردنش دست خودتون.
ماجرا‌ از‌اونجا‌شروع شد که خواهر زنم تو تعطیلات نوروزی اومده بود خونمون. ادامه خواندن “داستان خواهر زنم وقتی زنم خونه نبود”

داستان آمپول زدن خواهر زنم

سلام به همه ی شما عزیزان آرش هستم و 31 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به دو ماه قبله.

بزا اول از خودم بگم آرش هستم شغلمم هم پرستاره و همیشه هر یکی از اقوام نیازی به امپول یا وصل کردن سرمی چیزی باشه خودم براشون انجام میدم

و تو فامیل بهم میگن دوکی آرش.

ماجرا از اونجا شروع شد که خانومم بهم زنگ زد که جال خواهر زنم خرابه. ادامه خواندن “داستان آمپول زدن خواهر زنم”

داستان من و شوهر خواهرم

مهناز هستم و 25 سالمه قدم هم 65 کیلو هستش بدنم کاملا ورزشکاری رنگ پوستمم سفیده موهامم نیمه بور هستش.

ماجرا از اونجا شروع شد که تصمیم گرفتم برای تعطیلات تابستونی یک ماه برم خونه ی خواهرم که تو مشهد زندگی میکرد.. ادامه خواندن “داستان من و شوهر خواهرم”