سلام به گرمای گل های زیبای پاییزی من رضا هستم و 24 سالمه قدم 179 سانتی متر هستش و 78 کیلو گرم وزنمه.
خاله میترا به بهونه عکس یادگاری گرفتن
سلام و عرض ادب خدمت تمامی کسانی که این داستان را دارند میشنوند یا میبینن
داستان محارم ایرانی خاله فرناز
سلام به همه عزیزان من آرش هستم و از ۲۱ سال وخالم فرناز چند سالی از من بزرگتره
گاییدن خشن و زوری خاله نرگس
سلام خدمت شما دوستان عزیز داستان دوست سایت داستان خوش اومدین من محمد هستم و خوش اومدین با یه داستان دیگه
داستان من خاله شهین تو عروسی دایی رضا
سلام به تمامی دوستان عزیز من امروز در خدمتتون هستم با یک خاطره خیلی ناز از خودمو خاله جونم .
بزارید خودمو معرفی کنم من متولد سال 80هستم و این اتفاق تو سال 96 پیش اومد یعنی اون موقع من 16 سالم بود و خالم شهین یه 5سالی از بزرگتر بود ولی رابطه ما خیلی شکر قندی بود. ادامه خواندن “داستان من خاله شهین تو عروسی دایی رضا”
داستان منو خاله ستاره
فرزاد هستم و 31 سالمه قدم حدودا 190 هستم و همیشه میرم باشگاه و اندام خوبی دارم.
ماجرا از اونجا شروع شد که قرار بود یه مدت برم خونه ی خاله البته خونه ی خاله تو شهرمونه.
تصمیم نداشتم برم منو به زور بردن خونه خاله چون یه مدت شوهر خالم نبود و قرار بود بفرستنش ماموریت کاری شهرستان. ادامه خواندن “داستان منو خاله ستاره”
داستان من و خاله مینا
پدرام هستم و 21 سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به هفته قبل هستش.
اون موقع تازه رفته بودم خونه ی خاله ام مینا.
رابطه منو خاله مینا مدتی بود که خراب شده بود.
منم دنبال این بودم برم خونه اش و یه جورایی باهاش آشتی کنم.
خلاصه بارو بندیل سفرو بستم و شب قبل آماده شدم. ادامه خواندن “داستان من و خاله مینا”
داستان من و خاله منیژه
سلامو و درود به شما عزیزان و غریبانه همیشه در صحنه پیام هستم و ۲۷ سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم واس موقعی هستش که رفته بودم شیراز خونه خالم.
داستان من و خواهر زادم
سلامو درودی دیگر به شما عزیزاندلم.
یکتا هستم و 29 سالمه من فرزند آخر خانواده هستن و همه جز من ازدواج کردن.
خواهر بزرگم هم بچهاش تقریبا اندازه من هستند.و یه جورایی حق مادری داره به گردنم.
اسم اولین نوه ی بزرگه مامان بابام پیام هستش و اونم 26 سالشه از اونجایی که من و پیام تقریبا هم سنیم.
با همدیگههم بازی بودیم تو بچگی و رابطمون با هم خیلی نزدیکه طوری که با هم راحتیم که هر سوال و یا کاری از هم بخوایم رو بدون خجالت از هم میپرسیم و بدون هیچ چشم داشتی همدیگه رو کمک میکنیم. ادامه خواندن “داستان من و خواهر زادم”
داستان من و خاله جونم پریسا
میثم هستم و 31 سالمه داستانی که براتون میگم مربوط به دقیقا دو ماه قبله اول از خودم بگم قدم 183 هستش و شغلمم آزاده و خودم رییس خودمم هر وقت دوست دارم کار میکنم هر وقت دوست ندارم استراحت میکنم.
زمستون بود دی ماه که تصمیم گرفتم جای نوروز اینن موقع تعطیلاتمو بگذرونم. ادامه خواندن “داستان من و خاله جونم پریسا”