من امیر هستم، ۲۴ ساله و با موهای تیره و چشمان قهوهای. همیشه به کارهای هنری و خلاقانه علاقه داشتم. یک روز، تصمیم گرفتم که خانهام را تمیز کنم و به آن نظم و ترتیب بدهم. در این حین، به یاد دوستیام با سارا، دختر افغان که چند ماهی بود با او آشنا شده بودم، افتادم. سارا، ۲۲ ساله و با موهای بلند و چشمان مشکی، دختری با روحیهای شاد و پرانرژی بود. او همیشه به من کمک میکرد و من هم به او علاقهمند شده بودم.


