در یک شهر کوچک و زیبا، دو دختر جوان به نامهای میترا و بهاره زندگی میکردند. میترا و بهاره دوستان صمیمی بودند و همیشه با هم وقت میگذراندند. آنها در کنار هم، رویاهای بزرگی برای آینده خود داشتند و به دنبال موفقیت و خوشبختی در زندگی بودند.
میترا دختری با هوش و استعداد بود. او همیشه به تحصیلات خود علاقه زیادی داشت و هدفش ادامه تحصیل در دانشگاه بود. بهاره به طرف دیگر، دختری پرانرژی و خلاق بود. او به هنر علاقه عمیقی داشت و میخواست به عنوان یک هنرمند موفق شناخته شود.
هر دو دختر برای رسیدن به رویاهایشان بسیار تلاش میکردند. میترا سالها درس خواند و بهاره نیز هنر خود را تمرین میکرد. آنها با هم به یکدیگر انگیزه و اعتماد به نفس میدادند و همدیگر را به پیشرفت تشویق میکردند. ادامه خواندن “داستان میترا و بهاره”