داستان شوهر خواهرم

درود به همگی من ساناز هستم

و ۲۱ در مورد شوهر خواهرم هستش و آقا رضا که تازه دو سال هستش که خواهرم مینو ازدواج کرده خواهرم هم ۲۳ سالش بود تا سال از من کوچیکتره موقعی که پیش دانشگاهی ترک تحصیل کرده بود برای امتحان داده بود چون تو همون یه پسر که باهاش دوست شده بود باعث این مورد شده بود خواهرم درس نمیخونه پیگیر اون باشه این پسره هم واسه پسرای دیگه یعنی مثل خیلی از پسرای دیگه کار گذاشته بود و کلی وعده ازدواج داده بود ولی به هیچ کدومشون عمل نکرده بود البته منم از این حرفها بودم بهتر نمی دانم چه موقع می خورم می گفتم چیزی نمانده اثر فراغت که وعده ازدواج میدهند دروغ میگن یه دفه کثیفه دیگه ای داره درصد خیلی از پسرهایی که قصد ازدواج دارم با خانواده میان اینکه فقط با حرف بزن من باهاش ازدواج می کنم تو تنها عشق منی خلاصه همین امروز آغاز شده بود که خواهرم ولی من هم تسلیم نشدم آخر خواهرم به حرف من یه روز دیدم توی اتاق داره گریه میکنه بهش گفتم چی شده کاشت حرفتو گوش میدادم �گه حالم از درس خوندن بهم میخوره گفت چجوری چرا در خونت گفت با این پسره از طریق مدرسه‌اش می شود کاری کردی دیگه هیچ علاقه ای به دست میدم دیگه ندارم خلاصه خواهرم نشسته بود توی خونه های بنده ماه بود که خواستگاری من یه پسره خوش اندام مهربون از طرفی هم عاشق خواهرم شده بود که یه عاشق واقعی برعکس پسره بعد کی بعد می داد این پسره با خانواده آمده بود که از خواهرم خواستگاری کرده بود دوستان عزیز واقعا داستان جالب بود یه داستان دیگه شما را به خدا میسپارم امیدوارم از آسمون خوشتون اومده باشه

دیدگاه‌ها

یک پاسخ به “داستان شوهر خواهرم”

  1. محمد رضا غفوری ثمرخزان نیم‌رخ
    محمد رضا غفوری ثمرخزان

    سلام اول این داستان که تعریف کرده من متوجه نشدم چون نتونستی داستان سکس را تعریف و توضیح کامل بده بنظره وقتی حالا چه راست یا دروغ تعریف میکنید یک جوری باشد که خوانند وقتی می خواهد از این سرگذشت شما نتیجه ای برسد یا از این دو حالت بیرون نیست یا تعریف که می کنند جنب داستان باشد وقتی یک نفر استفاده کنند یا عبرتی باشد یا جوری تعریف کنید که از خوانند مطالب چیزی بیامرزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *